موضع امام حسین علیه السّلام در برابر جاهلیت نو


امام حسین(علیه السلام) با جاهلیتی شبیه عصر بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رو به رو بود، ولی با دو تفاوت که هر یک از آن، ایشان را برای اصلاح جامعۀ جدّ بزرگوارش بیشتر با مشکل دچار می کرد: نخست اینکه، در جاهلیت عصر سیدالشهدا(علیه السلام) مفاهیم قرآن و سنّت، تأویل می شد و بدین سان نه تنها مقاومت آن دو در برابر جاهلیت از بین رفته بود، آن ها در خدمت آن و مؤید آن بودند؛ از این رو، جاهلیت این دوره محکم تر و باصلابت تر از جاهلیت عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که با کمک وحی و سنت نبوی فرو پاشیده بود.

مقدمه

امام حسین(علیه السلام) در عصر امامت خویش با جاهلیت تازه ای روبه رو شد که در اعماق جان اجتماع رسوخ کرده بود و حماقت و قساوت عرب قبل از اسلام را تداعی می نمود؛ فضایی که در آن، حقایق اسلام اصیل روزبه روز کم رنگ تر و حقیقت دین، لحظه به لحظه به فراموشی و نسیان سپرده می شد. مردم روزانه پنج نوبت برای ادای نمازهای واجب به مسجد می رفتند و در پیشگاه خدا سر بر خاک می ساییدند، ولی از حقیقت عبودیت و بندگی فرسنگ ها دور بودند؛ آن ها قرآن می خواندند، ولی مفهوم آن را مطابق خواسته های جاهلی خویش تفسیر می کردند.

امام حسین(علیه السلام) با جاهلیتی شبیه عصر بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رو به رو بود، ولی با دو تفاوت که هر یک از آن، ایشان را برای اصلاح جامعۀ جدّ بزرگوارش بیشتر با مشکل دچار می کرد: نخست اینکه، در جاهلیت عصر سیدالشهدا(علیه السلام) مفاهیم قرآن و سنّت، تأویل می شد و بدین سان نه تنها مقاومت آن دو در برابر جاهلیت از بین رفته بود، آن ها در خدمت آن و مؤید آن بودند؛ از این رو، جاهلیت این دوره محکم تر و باصلابت تر از جاهلیت عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود که با کمک وحی و سنت نبوی فرو پاشیده بود؛ بنابراین، مبارزه با آن مشکل تر بود. دوم اینکه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) می توانست با معجزاتی چون قرآن و شق القمر و معجزات دیگر کمر جهل زمان خود را بشکند، ولی جاهلیت عصر امام حسین(علیه السلام) با توجه به تغییرات و تحریفاتی که در دین وارد شده بود، در برابر آیات وحی و سایر معجزات و تعالیم رسول الله(صلی الله علیه و آله) قدرتمندانه خودنمایی می کرد.

بنابراین در زمان سیدالشهدا(علیه السلام) دیگر امکان مبارزه با جهل به کمک کتاب خدا و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبود و برای این کار به سلاح نو و کارآمدتری نیاز بود و امام حسین(علیه السلام) به ابزاری اثرگذارتر از معجزات پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای احیای دین آن بزرگوار نیاز داشت.

راهی که امام حسین(علیه السلام) برگزید

راه های احتمالی اصلاح جامعه دو راه بود؛ نخست، کار فرهنگی که نه زمینه اش فراهم بود و نه ثمر داشت؛ یعنی در آن شرایط اضطراری، با آن، جامعه از هلاکت، و دین از خطر نابودی نجات نمی یافت. دیگری، مبارزه و انقلاب بود که در صورت محقق شدن آن با شرایط خاص خود، اثر مطلوبی داشت و هم کمر جاهلیت را می شکست و هم ماهیت واقعی و اصیل اسلام برای نسل آینده را نمایان می کرد؛ از این رو، ابی عبدالله(علیه السلام) راه مبارزه و انقلاب را در پیش گرفت، ولی تحقق این انقلاب به دو گونه بود و دو سرنوشت را در پی داشت:

1. غلبه بر امویان و رسیدن به حکومت؛

2. شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش.

این دو روش موجب اصلاح امت اسلامی و احیای اسلام ناب در میانشان می شد. ولی آن روزها دستیابی به حکومت بسیار بعید به نظر می رسید و تمام شواهد نشان می داد که نهضت ابی عبدالله(علیه السلام) به شهادت می انجامد و غروبی خونین در انتظار قیام امام حسین(علیه السلام) است؛ زیرا طبق مطالب گفته شده، امویان ترس و وحشت عجیبی در دل ها افکنده بودند و فرهنگ جاهلی سال ها در جان مردم رسوخ کرده بود؛ به طوری که امید پیروزی از بین رفته بود و کسی انگیزۀ مبارزه و قیام نداشت و چندان ضرورتی هم برای آن احساس نمی کرد.

بنابراین، زمانی که سیدالشهدا(علیه السلام) در مکه در حال اعتراض بود، با اینکه بسیاری از مسلمانان متوجه شدند که آن حضرت قصد اصلاح وضع موجود را دارد، ولی در تمام جهان اسلام، تنها شیعیان کوفه حاضر شدند دست بیعت به سوی أبی عبدالله(علیه السلام) دراز کنند؛ البته پیمان آن ها هم چندان محکم نبود؛ زیرا سستی در شدائد و سختی ها جزء مرام تجربه شدۀ مردم کوفه بود و آن ها همیشه پیروزی را به بهای ارزانی می خواستند.

پس، با دعوت کوفیان هم به پیروزی و دستیابی به قدرت اطمینانی نبود و این مطلب برای بیشتر افراد اهل نظر آن روز، روشن و امام حسین(علیه السلام) بیش از سایرین به آن آگاه بود؛ زیرا در سال های حکومت کوتاه پدر بزرگوارش کوتاهی همت و کم استقامتی کوفیان را از نزدیک آزموده و سستی آنان را در کشاکش نبرد صفین و غارت های معاویه دیده بود. بنابراین، خیلی بهتر از صاحب نظران آن روز، جامعه کوفه را می شناخت و از ضعف آنان در استقامت خبر داشت؛ از این رو، از بیعت آن ها آسوده خاطر نبود و برای اطمینان خاطر مسلم بن عقیل را به ارزیابی وضع کوفه فرستاد و در پذیرش دعوتشان با صبر و تأمل رفتار کرد.

البته امام حسین(علیه السلام) حدود دو ماه[1] پس از رسیدن اولین نامۀ کوفیان به ایشان به سوی عراق حرکت کرد؛ زیرا دیگر ماندنشان در مکه از نظر امنیتی صلاح نبود و احتمال دستگیری و کشتن ایشان مطرح بود و امام حسین(علیه السلام) نمی خواست خونش بدون ایجاد موج بیدارگری بر زمین بریزد و حرمت حرم امن الهی از بین برود؛[2] در نتیجه فرمود: «لَأِنْ اُقْتَلُ بِمَکانِ کذا وَ کذا أَحَبُّ اِلَی اَنْ تُسْتَحَلَّ بِی مکة».[3]

در مسیر مکه به کوفه هم بارها از مسافران در راه اوضاع آن جا را جویا می شد و این ها گواه آن است که آن حضرت به سپاه عراق اعتماد نداشت. همچنین، ایشان غالباً در پاسخ دوستان ناصحش که آن حضرت را از سفر به عراق بازمی داشتند و بی ثباتی و سست پیمانی کوفیان را مطرح می کردند، به نامه های آنان اشاره می کردند؛ بنابراین، احتمال پیروزی و رسیدن به حکومت در نهضت ابی عبدالله(علیه السلام) بسیار کم بود.

در ادامه، در منزل “ثعلبیة” خبر شهادت مسلم بن عقیل به ایشان رسید[4] و چند فرسخ بعد در منزل زباله دو خبر ناگوار دیگر به حضرت داده شد: پیغام مسلم مبنی بر بی وفایی کوفیان[5] و خبر شهادت پیک دیگر سیدالشهد(علیه السلام)، عبدالله بن یقطر. در این زمان، احتمال غلبه بر امویان و تسلط بر رقیب بسیار ضعیف شد و امام(علیه السلام) رسماً نومیدی خویش را از یاری سپاه عراق اعلام کرد و از آنان که به هوای غلبه آمده بودند، خواست که برگردند و فرمود: «اَیّهَا النَّاسُ وَقَدْ خَذَلَتْنَا شیعَتُنَا وَقُتِلَ مُسْلِمٌ وَهَانِی وَقِیسُ بْنِ مُسَهَّرِ وَعَبْدُاللَّهِ بْنِ یقْطُرِ فَمَنْ أَرادَ مِنْکمْ الاِنْصِرافَ فَلْینْصَرِفْ».[6]

امّا احتمال پیروزی نهضت در قالب حماسه ای خونین و جانبازانه همواره وجود داشت و و با کاهش احتمال غلبه بر امویان احتمال شهادت آن حضرت و یارانش افزایش می یافت. بنابراین، راهی که همواره از آغاز نهضت به روی ابی عبدالله(علیه السلام)، باز و در آن، آیندۀ قیام در دیدگان آن حضرت روشن بود، همین مسیر جانبازی و شهادت بود. ولی بازدارندگان حسین بن علی (علیهم السلام) از سفر به کوفه که بی وفایی مردم کوفه را به امام(علیه السلام) یادآور می شدند، به این موضوع توجه نداشتند و از تأثیر آن در اصلاح نفوس بی خبر بودند و تنها راه اصلاح جامعه را در غلبه بر دستگاه حاکم می دیدند و گمان می کردند که امام حسین(علیه السلام) هم مثل آنان در پی پیروزی نظامی و تسلط بر یزید است؛ در حالی که ابی عبدالله(علیه السلام) راه اصلاح جامعه را تنها نبرد پیروزمندانه نمی دید و راه احیای دین جدش را فقط در غلبه بر یزید و دسترسی به قدرت نمی دانست، بلکه ازنظر آن حضرت اگر وی و یارانش شهید هم می شدند، این کار هم موجب احیای اسلام ناب و بیداری وجدان مردم می شد و در نهایت، تا حد زیادی جامعه از چنگ جاهلیت رها می شد و ایشان به هدفش دست می یافت؛ از این رو در نامه ای به بنی هاشم چنین نوشت: «فَأِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اُسْتُشْهِدَ وَمَنْ لَمْ یلْحَقْ بِی لَمْ یدْرِک الْفَتْحَ».[7]

بنابراین، سرانجام راه ابی عبدالله(علیه السلام) برای اصلاح جامعه قربانی شدن خود و اصحابش بود؛ از این رو، در زمان طلب یاری از مردم با آن ها اتمام حجت می کرد و از آنان می خواست که خود را برای کشته شدن آماده کنند و گاه می فرمود که پایان این راه شهادت خواهد بود؛ چنان که در پایان خطبه وِداعش در مکه، فرمود: «مَنْ کانَ بَاذِلاً فِینَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّنا عَلَی لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَه فَلْیرْحَلْ مَعَنَا».[8]

آن حضرت در این سفر خانواده اش را نیز به همراه برد و هریک از ایشان؛ همچون امام سجاد(علیه السلام)، زینب کبری(علیه السلام) و کودک خردسالی چون امام باقر(علیه السلام) شاهد عینی فجایع عاشورا و مبلّغ نهضت ایشان شدند و وقایع عاشورا و هدف و منطق شهیدان کربلا را به مردم رساندند و مانع تحریف تاریخ کربلا شدند؛ کسانی که در صورت نبود آن ها در کربلا تاریخ نهضت حسینی تاکنون تحریف نشده، باقی و حماسه حسینی تا امروز جاوید نمی ماند.

حضور آنان در کربلا بر حقانیت هدف ابی عبدالله(علیه السلام) و یارانش افزود و اعتقاد افرادی که بعدها این ماجرا را شنیدند، به اخلاص و صدق منطق عاشورا بیشتر شد و اکنون نیز چنین است و همین امر پیام قیام ابی عبدالله(علیه السلام) را ماندگارتر می کند.

پیامدهای نهضت عاشورا

قیام سیدالشهداء(علیه السلام) و یارانش نه تنها آنان را در تاریخ جاوید کرد، احساس وحشت مسلمانان از بنی امیه را تا حد زیادی از بین برد؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت چندین قیام در حجاز و عراق بر ضد امویان شکل گرفت؛ قیام هایی که نشانگر رشد غیرت دینی در جامعه اسلامی و پیام آور عزت مسلمانان بود.

ناگفته پیداست مهم ترین نتیجۀ قیام امام حسین(علیه السلام) بقای اسلام بود؛ زیرا بنی امیه در زمان خلافت یزید در پی ویرانی بنیادهای دین اسلام بودند؛ ولی امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خویش چهره زشت بنی امیه را آشکار و با نابودی مقبولیت ظاهری بنی امیه بقای اصول اعتقادات اسلامی را تضمین کرد؛ از این رو، وقتی ابراهیم پسر طلحة بن عبیداللّه در شام از امام سجاد(علیه السلام) پرسید: «[اگر در جنگ جمل جدّت پیروز شد] حالا چه کسی پیروز شده است؟» امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمودند «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِمْ».[9]

این سخن نشان می دهد که هدف اصلی نهضت سیدالشهداء(علیه السلام) حفظ دین اسلام و شعائر آن در جامعه بود؛ زیرا با نابودی آن ها دیگر چیزی از اسلام باقی نمی ماند. البته نهضت ابی عبدالله(علیه السلام) در احیای فرهنگ شهادت طلبی، ایثار، ظلم ستیزی و بازگشت به سوی اصالت های عصر نبوی نقش مهمی داشت و همۀ این ها موجب بازگشت عزّت از دست رفتۀ مسلمانان شد. بنابراین، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامی را در جامعه زنده کرد و بر کالبد بی رمق مسلمانان روح شوریدگی و حق طلبی دمید که آثارش در کوتاه مدت و درازمدت ظاهر شد.

البته باید اعتراف کرد که آثار کوتاه مدت این تحول، همگانی و همه گیر نبود، ولی امری چشمگیر بود.

برخی از آثار کوتاه مدت قیام امام حسین(علیه السلام):

1. قیام مردم مدینه: این قیام از مهم ترین مظاهر انقلاب روحی مسلمانان و قیام بر ضد امویان بود. این قیام در سال 62 ق روی داد.[10]

2. قیام مردم کوفه: شیعیان کوفه پنج سال پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) در سال 65 ق[11] نهضت توابین را بر پا کردند.[12] آن ها از کاهلی خویش در یاری سیدالشهداء(علیه السلام) در جنگ با بنی امیه سخت پشیمان شدند و توبه خود را جنگ با آنان و کشته شدن در این راه دانستند.[13] تعداد آنان تقریباً چهارهزار نفر بود.[14]

3. قیام مختار: پس از قیام توابین، در سال 65 ق قیام مختار با حمایت بسیاری از مردم کوفه و به ویژه موالیان و غلامان تهی دست کوفه آغاز شد که تا سال 67 ق ادامه یافت. احیای قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و گرفتن انتقام از قاتلان سیدالشهدا(علیه السلام) از اهداف این قیام بود.[15]

پی نوشت ها:

[1] از دهم ماه رمضان، وقت رسیدن نخستین نامۀ کوفیان تا هشتم ذی الحجه (زمان خروج از مکه). ر ک: انساب الاشراف، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری، موسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ج3، ص 158؛ تاریخ الأمم و الملوک، طبری، دارالتراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق، ج 3، ص 277 و الملهوف، سید بن طاووس، تحقیق فارس تبریزیان، دار الاسوة، ص 124.

[2] ر ک: تاریخ الأمم و الملوک، طبری، ج 3، ص 296؛ الارشاد، شیخ محمد بن محمد بن نعمان مفید، مؤسسه آل البیت(، قم، 1413ق، ج 2، ص 68؛ الملهوف، سیدبن طاووس، ص 128؛ وقعة الطف، ابی مخنف کوفی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، ص 158.

[3] ترجمه ریحانه رسول الله(صلی الله علیه و آله)، ابن عساکر، تحقیق: محمودی، مجمع احیاءالثقافة الاسلامیة، قم، ۱۴۱۴ق ص204.

[4] تاریخ الامم والملوک، طبری، ج3، ص 302 و الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 74.

[5] الاخبارالطوال، ابن قتیبة الدینوری، منشورات الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1317ش، ص 247.

[6] تاریخ الامم والملوک، طبری، ج 3، ص 303؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 3، ص 169؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 70.

[7] ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق: عبدالحسین امینی، مطبعة المرتضویه، نجف، 1356ق، باب 24، ص 75؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 44، ص 330، با اندکی تغییر.

[8] الملهوف، سیدبن طاووس، ص 126 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 367.

[9] الأمالی، شیخ طوسی، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 677، ح 1432/11.

[10] تاریخ یعقوبی، احمد بن اسحاق یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1382ش، ج2، ص251.

[11] ر ک: التنبیه و الاشراف، علی بن حسن مسعودی، تصحیح عبداللّه اسماعیل الصّاوی، دارالصّاوی، قاهره، بی تا، ص 269.

[12] رک: انساب الاشراف، بلاذری، ج 5، ص 204 – 207.

[13] ر ک: الفتوح، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی الکندی، دارالندوة الجدیدة، بیروت، ج 5ـ6، ص 214 و 215.

[14] التنبیه و الاشراف، علی بن حسن مسعودی، ص269.

[15] ر ک: الفتوح، ابومحمد احمد بن اعثم کوفی الکندی، ج 6، ص 241.

 


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …