خداحافظ فرمانده

یاران خراسانی ۱۱۰؛

صدای مهیبی فضا را شکافته بود و بمب و راکت بود که روی نیزار می‌ریخت. نه از قایق فرمانده ادوات لشکر پنج نصر نشانی مانده بود و نه از مهماتی که برای نیروهایش می‌برد. در میان انفجار، مرغ روح محمد سبزیکار از قفس تن پر کشیده بود. نیروها با تکه پاره‌های قایق وداع می‌کردند و می‌گفتند: خداحافظ فرمانده.

خداحافظ فرماندهگروه استان‌های دفاع‌پرس‌– «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ در حالیکه سعی می‌کرد تعادلش را حفظ کند خندید. مادر بود و روحیه پسرش را خوب می‌شناخت. دردش را پنهان می‌کرد. 

با دلهره پرسید: خدا مرگم! چی شده محمد؟ چی شده محمد؟ تیر خوردی؟
دوباره خندید. میان خنده‌هاش گفت: تیر کجا بود مادر من!

پس چرا نمی‌توانی درست راه بروی؟ جنگه دیگر جنگه مادر 
چند روز بیشتر نماند و رفت. مقصد جزیره مجنون بود و وعده‌گاه دیدار عاشق و معشوق.

چشمانش را به جلو دوخته بود. درست روبرو. میان نیزار. با قایق داشت برای نیروهایش که در جلوی منطقه عملیاتی جزایر مجنون و هورالهویزه مستقر بودند مهمات می‌برد. قایقش جلودار بود و تعدادی نیروی تازه نفس پشت سرش.

قایق آرام‌آرام سینه آب را می‌شکافت و جلو می‌رفت؛ و آنهایی که با قایق دنبالش بودند دست‌ها را دور قنداق تفنگ‌ها و قبضه قلاب کرده بودند.

دستش را سایه‌بان چشم کرد. دوربین کشید و گفت: شما همینجا میان آبراه باشید. می‌ورم جلو و بر می‌گردم. 
هنوز خیلی دور نشده بود که صدای وحشتناکی آرامش هور را برهم زد. آسمان ترکید. هور بهم ریخت. یکی صدا زد: خمپاره. خمپاره که نبود!.

صدای مهیبی فضا را شکافته بود و در چشم بر هم زدنی هواپیما‌ها شیرجه رفته بودند. بمب و راکت بود که روی نیزار می‌ریخت. نه از قایق فرمانده نشانی مانده بود و نه از مهماتی که فرمانده ادوات لشکر ۵ نصر برای نیروهایش می‌برد. مهمات هم ترکیده بود و در میان انفجار، مرغ روح محمد سبزیکار از قفس تن پر کشیده بود تا به ملاقات معبودش برود. در حالیکه نیرو‌ها با تکه پاره‌های قایق وداع می‌کردند و می‌گفتند: خداحافظ فرمانده.

انتهای پیام/


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

سلوک جهادی آیت‌الله رئیسی الگویی برای دولتمردان آینده است

فرمانده قرارگاه منطقه‌ای و ارشد آجا درجنوب غرب کشور : امیر بیدادی گفت: یکی از …

دیدگاهتان را بنویسید