معرفت و بصیرت انسان حزب اللهی و تاثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی از منظر علامه مصباح یزدی


مقالة حاضر با روش تحلیل عقلی و رویکرد درون دینی به تبیین دیدگاه علامه مصباح یزدی در معرفت و بصیرت اهل ولایت و حزب الله و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی پرداخته است. آخرین مرحلة سیر انسانی در اندیشة علامه مصباح یزدی از سنخ علم حضوری است. اهل ولایت و حزب الله تعلق و ربط بودن خود به خدای سبحان را با علم حضوری می بینند و می یابند. این تحقیق نشان می دهد که از منظر علامه مصباح یزدی، علم حضوری که در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خداوند و برداشته شدن حجاب ها بین اهل ولایت و خداوند تجلی می یابد، مطلوب ذاتی و کمال اصیل است و علوم انسانی درصورتی اسلامی و ارزشمند می شوند که وسیله ای برای رسیدن به کمال اصیل باشند؛ چنان که اگر در جهت ضد کمال نهایی، از آنها بهره برداری شود، مقدمة نقص و سقوط نهایی خواهند بود.

مقدمه

شناخت انسان از دغدغه های اصلی بشر است. ادیان و مکاتب گوناگون از زوایای مختلفی به این موضوع نگریسته اند. به رغم سابقه دیرینه و گستردگی تلاش هایی که بشر در این زمینه انجام داده، نتوانسته اند انسان را درست بشناسند و ابعاد وجودی وی را مشخص کنند. مکاتب بشری بر این نکته تأکید و اعتراف دارند که ابزارهای شناخت بشر، از پاسخ گویی صحیح و کامل به بسیاری از پرسش های مهم ناظر به انسان و زوایای وجود وی، ناتوانند.

حقیقت آن است که برای شناخت ساحت های وجودی انسان و شناخت اندیشه و انگیزه و رفتار جریان ها و گروه های انسانی، چاره ای جز آن نیست که باید به قرآن و عترت تمسک کنیم؛ زیرا معارف وحیانی در شکل گیری اندیشة انسان حزب اللهی و تأثیر آن در تحول و اسلامی سازی علوم انسانی نقش اساسی و راهبردی دارد.

معرفت و بصیرت و اندیشة توحیدی علامه محمدتقی مصباح یزدی متأثر و برخاستة از معارف قرآن و اهل بیت(ع) است. آن فقیه عارف و بصیر و مفسر و حکیم الهی، با تمسک به قرآن و عترت و فراگیری معارف قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و فقه اهل بیت(ع) و با بینش توحیدی و اندیشة ناب اسلامی، توانست یکی از پیشگامان و پرچمداران عرصة تحول و اسلامی سازی علوم انسانی شود.

همان طور که قرآن کریم معجزة الهی است که با وحی الهی به زبان رسول خدا(ص) جاری شده و هم از نظر لفظ و هم از نظر محتوا، کلام الهی است؛ کتاب شریف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه نیز به عنوان برادر و خواهر قرآن، معجزۀ علویه و سجادیه است که با الهام الهی و الهام از قرآن و الهام از تعالیم رسول خدا(ص) به زبان امیرمؤمنان(ع) و امام زین العابدین(ع) جاری گشته و نقش اساسی در تولید اندیشة انسان با معرفت و بصیر و اسلامی سازی علوم انسانی دارد.

مرحوم رضی، می گوید: «سخنان برگزیدة سرور ما امیرمؤمنان(ع)،  سرچشمة فصاحت و خاستگاه بلاغت است؛ زیرا این کلام نمونه ای از علم الهی است و بوی سخن رسول خدا (ص) از آن به مشام جان می رسد» (نهج البلاغه، 1414ق، ص 34).

امیرمؤمنان(ع) همة ابعاد وجودی یک شخصیت والای انسان با معرفت و بصیر را در نهج البلاغه به تصویر کشیده و به عنوان یک حاکم اسلامی با مردم روبه رو می شود و می فرماید: «از هرچه که تا قیامت پیش می آید سؤال کنید، جواب خواهم داد و از هر نبرد و جنگی که پیش می آید و خصوصیات آن، تعداد افرادی که کشته می شوند یا می میرند. به خدا سوگند اگر بخواهم می توانم از همۀ ویژگی های هرکدام شما، که از کجا و چگونه و به چه هدف آمده اید و چه تصمیم دارید، خبر دهم. اما می ترسم دربارۀ من غلو کنید و من را از رسول خدا (ص) بالاتر بدانید و یا به خدایی من معتقد شوید و این عقیده موجب کفر شما شود» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 93، ص 137؛ خطبه 176، ص 250).

حزب و گروه به عنوان یکی از مؤلفه های اساسی در تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، چنانکه می تواند در جهت حق، نقش پویا و محرک داشته باشد، در جهت باطل نیز نقش آفرینی عمیق و گسترده دارد.

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «هنگامی که قیام به امر خلافت کردم، جمعی پیمان خود را شکستند و گروهی از دین خدا بیرون پریدند و دسته دیگری راه ظلم و طغیان را پیش گرفتند؛ گویی که آنها این سخن خدا را نشنیده بودند که می فرماید: «سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که نه خواهان برتری جویی و استکبار در روی زمین اند و نه طالب فساد؛ و عاقبت (نیک) برای پرهیزگاران است». آری به خدا سوگند آن را شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولی زرق و برق دنیا چشم شان را خیره کرده و زینتش آنها را فریفته بود…» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 3، ص 49).

در دوران امیرمؤمنان (ع) وقتی که دو لشکر در برابر هم قرار می گرفتند، هر دو لشکر اهل قبله بودند و نماز می خواندند. اشتراک در شعارها به قدری فضا را تنگ کرده بود، که امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «اینک باب جنگ و ستیز میان اهل قبله گشوده شده است، و کسی نمی تواند پرچمدار مقابله با آن شود؛ مگر اینکه اهل بصیرت و شکیبایی بوده و به موارد حق دانا باشد» (همان، خطبه 173، ص 248)؛ ای مردم به ریسمان خداوند چنگ زنید و از حزب خدا و رسول او باشید (محدث نوری، 1408ق، ج 12، ص 256) و از حزب شیطان نباشید که گمراه خواهید شد» (مجلسی، 1403ق، ج 2، ص 98).

انسان در جریان انتقال مفاهیم اجتماعی، الگوها، ضوابط رفتاری، زبان، ارزش های فرهنگی و هنجارهای گروهی، تحت تأثیر اندیشه ها، روابط و الگوهای اجتماعی قرار می گیرد؛ به گونه ای که به تدریج با آنان نزدیک و هم رنگ و هم حزب می شود.

بریدن از خداوند و پیوستن به غیر او در تکوین، به معنای بیرون رفتن از ولایت نامحدود خداوند است که استحالة آن بدیهی است؛ اما از نظر سیر تشریعی، انسان های بی معرفت و کوردل، با سوء اختیار خود از ولایت خداوند و رسول خدا(ص) و ائمة هدی (ع) بیرون می روند و قدم در راه شیطان می گذارند و با او نزدیک و هم رنگ و هم حزب می شوند.

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هوا و هوس ها و بدعت هایی است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهی به پیروی آنان برمی خیزند و برخلاف دین خدا از آنها حمایت می کنند. اگر باطل از آمیختن با حق جدا می گردید، بر کسانی که طالب حق اند پوشیده نمی ماند؛ و اگر حق از آمیزۀ باطل پاک و خالص می شد، زبان دشمنان و معاندان از آن قطع می گشت؛ ولی بخشی از این گرفته می شود و بخشی از آن؛ و این دو را به هم می آمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلط می شود؛ و تنها کسانی که مشمول رحمت خدا بودند از آن نجات می یابند» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 50، ص 88).

 به این ترتیب، سؤال های پژوهش عبارتند از:

1. معرفت انسان با معرفت و بصیر، نسبت به ولایت خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی چگونه است؟

2 بصیرت انسان با معرفت و بصیر، نسبت به عداوت و نفوذ دشمنان خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع)،  و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی چگونه است؟

پیشینه و ریشة بحث از معرفت و بصیرت انسان با معرفت و بصیر و تأثیر آن در اسلامی سازی علوم انسانی را در قرآن و روایات باید جست وجو کرد.

در قرآن و روایات همان طور که از بدو پیدایش شیطان و اولین پیرو او، حزب شیطان پدید آمده است و دربارة لزوم داشتن بینش و بصیرت نسبت به عداوت و نفوذ و اغواء و اضلال و طغیان و زیان کاری آنها سخن گفته و هشدار داده اند، از آغاز پیدایش اولین ولی خدا، حزب الله نیز پا به عرصۀ وجود گذاشته و دربارة شناخت و پذیرش ولایت خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) و پیروزی و رستگاری انسان با معرفت و بصیر، بشارت داده اند.

رسول خدا(ص) می فرماید: «ای مردم! همانا خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و گمراهی، راه راست و رشد است و کجی، دنیاست و آخرت، حسنات و سیئات، پس هرچه حسنات است از خداست و هرچه سیئات است از شیطان، که لعنت خدا بر او باد!» (کلینی، 1375، ج ۲، ص ۵۱).

بیشتر کتب و مقالات منتشرشده در این موضوع کمتر به جایگاه انسان با معرفت و بصیر در اسلام و تأثیر معرفت و بصیرت او در اسلامی سازی علوم انسانی توجه کرده اند. به دلیل آنکه آثاری به صورت مستقل، جامع و نظام مند در این باره، یافت نشد. در یافتن پاسخ، اطلاعات لازم از کتب و مقالات و گفتار علامه مصباح یزدی، گردآوری می شود و با رویکرد درون دینی و روش تحلیلی  توصیفی، مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد.

 1. مفهوم شناسی

1-1. معنای حزب الله

حزب در لغت به معنای گروهی از مردم است که عقیده، گرایش و هدف واحد دارند. حزب الرّجل؛ یعنی سربازان و یارانش که بر رأی و فرمان اوست (فراهیدی، 1409ق، ج 3، ص 165).

کلمة حزب الله، اشاره به حالت به هم پیوستگی و هم جبهه گی و اتصال شدید سربازان و یاران و پیروان ولایت دارد؛ به گونه ای که دارای فکر واحد و جویای هدف واحد گردیده و بر رأی و فرمان خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی (ع) بوده و انضباط حزبی در برابر حزب شیطان برقرار کرده و با شدت و قاطعیت از آرمان های الهی خود دفاع می کنند و به پیروزی و رستگاری نائل می شوند.

علامه مصباح یزدی می فرماید:

قرآن کریم در دو آیه تعبیر «حزب الله» را به کار برده است: یکی آیه 56 سورة «مائده» است. خدای متعال در این آیه «اهل ولایت» و «حزب الله» را یکی قرار داده؛ دومین آیه ای که تعبیر حزب الله در آن آمده، آیه 22 سورة «مجادله» است. از مطالعه و تطبیق این دو آیه به خوبی به دست می آید که اهل بیت (ع) مصداق تام و کامل «حزب الله» هستند. بالاترین مراتب رستگاری از آنِ ایشان است. .. در هر صورت، این گروهی که شایستگی دریافت تأییدات الهی را با مراتب مختلف آن پیدا می کنند، «حزب الله» نامیده می شوند. «حزب الله» کسانی هستند که خدا را به «ولایت» پذیرفته اند و او را «ولی» خویش قرار داده اند. پس از پذیرش ولایت الهی نیز هنگامی که برای ایشان پیامبری معرفی گردد، «ولایت پیامبر» را پذیرا می گردند. آنان همچنین پس از ولایت پیامبر، ولایت جانشینان آن حضرت، یعنی «ولایت ائمه» را نیز می پذیرند. دراین حالت، آخرین وظیفه خویش را به انجام رسانده اند و خداوند نیز بالاترین پاداش خود را به آنان عطا می کند» (مصباح یزدی، 1383، ص 279-283).

2-1. معنای حزب شیطان

کلمة حزب الشیطان در مقابل حزب الله، اشاره به حالت به هم پیوستگی و هم جبهه گی و اتصال شدید سربازان و یاران و پیروان شیطان دارد؛ به گونه ای که دارای فکر واحد و جویای هدف واحد گردیده و بر رأی و فرمان شیطان بوده و انضباط حزبی در برابر حزب الله برقرار کرده و با شدت و حدت از آرمان های شیطانی خود دفاع می کنند و آنها دچار شکست و خواری و زیان کاری می شوند.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «در مقابل حزب الله، گروه دیگری هستند که قرآن آنها را «حزب الشیطان» نامیده است. «حزب الشیطان» از ولایت خدا، ولایت پیامبر (ص) و ولایت ائمه (ع) بی بهره اند و خود را تحت ولایت شیطان قرار داده اند و او را فرمان می برند» (همان، ص 282-283).

شیطان برای زیان رساندن، بی حیثیت کردن، کافر کردن و تسلط یافتن بر بنی آدم، در دل آنها نفوذ کرده، لانه می سازد و تخم گذاری و جوجه پروری می کند. آنگاه فضای دل، جای طیور شیطنت می شود و چنین انسان هایی، مجری دستورهای شیطان می شوند؛ به گونه ای که شیطان با چشم آنها نگاه می کند و با زبان آنها سخن می گوید (نهج البلاغه، 1414 ق، خطبه 7، ص 53).

3-1. معنای تولّی

«تولّی» از مادة «و ل ی»، مصدر باب «تفعل» است و در لغت به معنای پذیرفتن ولایت و فرمانبری است: «توَلَّیتُ فلاناً»؛ یعنی او را ولی خود قرار دادم و با رضایت از او پیروی کردم (ازهری، 1421ق، ج 15، ص 325).

علامه مصباح یزدی می فرماید: «ماده «و ل ی» معنای عامی دارد که هرگاه در مورد انسان به عنوان یک موجود ذی شعور به کار رود، باید شئونات انسانی را در پیوند دو انسان مدنظر قرار داد. .. شئون اصلی انسان را می توان سه چیز دانست: 1. شناخت (بینش)؛ 2. عواطف و میل ها (گرایش)؛ 3. کنش، که حاصل جمع و برایند دو مورد قبل، یعنی بینش و گرایش است. هرگاه ماده «و ل ی» در مورد دو انسان به کار رود بدان معناست که آنها تا بدان حد به یکدیگر نزدیک شده اند که در امور سه گانه فوق یکی گشته اند. هرگاه دو نفر چنان با هم نزدیک باشند که با هم همبستگی داشته باشند، دربارۀ آنان تعبیر «ولایت» به کار می رود. رابطه ولایت به گونه های مختلفی در میان انسان ها تحقق پیدا می کند: گاهی میان دو فرد، گاهی میان فرد، و گروه یا جامعه و گاهی میان دو گروه یا دو جامعه. وقتی جامعۀ اسلامی با جامعۀ دیگری در روابط فرهنگی، اقتصادی، نظامی و غیره، چنان با هم نزدیک باشند که از یکدیگر اثر بپذیرند، در قرآن از چنین رابطه ای به ولایت و تولّی تعبیر می شود» (مصباح یزدی، 1398الف، ج 3، ص 109).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، مفهوم ولایت خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی (ع) ابعاد گسترده دارد که بُعد سیاسی اجتماعی ولایت، فقط یکی از ابعاد آن بوده و به معنای پذیرش حق حاکمیت و حکومت است. علامه مصباح یزدی می فرماید:

حکومت، یکی از شئون ولایت الله است. ولایتی که در این روایت «بُنِی الإسلامُ عَلی خَمس: الولایةُ… وَ لَم ینادِ بِشیء مَا نُودی بالولایةِ یوم الغدیر» مجلسی، 1403ق، ج 68، ص 332) مطرح شده، نه فقط به معنای دوست داشتن، که به معنای پذیرفتن حق حاکمیت و حکومت الهی است؛ حقی که پس از خداوند برای پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و نایبان و والیان ایشان، به اذن خداوند ثابت است… پذیرش ولایت در اینجا بدین معناست که عقیده داشته باشیم اهل بیت (ع) از سوی خداوند، بر امت اسلامی حق ریاست و حاکمیت داشته اند و دارند و ازهمین روی در جهت برقراری حکومت اسلامی همواره کوشیده اند. ما نیز وظیفه داریم راه ایشان را ادامه داده، زمینه را برای حکومتِ امام معصوم یا جانشین و نایب او، یعنی ولی فقیه جامع شرایط فراهم سازیم (مصباح یزدی، 1384، ص 98-99).

4-1. معنای تبرّی

«تبرّی» از مادّة «ب ر ء» مصدر باب «تفعل» است و در لغت به معنای بیزاری و دوری جستن است (ازهری، 1421ق، ج 15، ص 193). علامه مصباح یزدی می فرماید: «در قرآن کریم به همان اندازه که به محبت کردن مردم به همدیگر، اهمیت داده شده، به تبرّی از بعضی از انسان ها و دور شدن از آنها هم اهمیت داده شده است؛ و به همان اندازه که دربارۀ صلح و مسالمت بحث دارد، دربارۀ جنگ و جهاد نیز دارد. تبرّی از دشمنان اسلام لازم است؛ هرچند که به از دست رفتن پاره ای از منافع مادی بیانجامد» (مصباح یزدی، 1398الف، ج 3، ص 50).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، دوری کردن از هر آنچه که محور همبستگی اجتماعی مسلمانان، یعنی اسلام و ارزش های دینی و باورهای الهی را تهدید می کند، لازم است.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «محبت و پرستش غیرخدا، به حسب اوضاع گوناگون زمانی و مکانی، در معبودهای مختلف تنزل می یابد؛ گاهی اتخاذ انداد، با چوب و سنگ، گاهی با جن و ملائکه، گاهی با انسان، و گاهی با جامعه و فرهنگ خاص است. آیا کسانی که خود را با کافران اروپا و آمریکا هم رنگ می کنند، با کسی که فرعون را خدا می دانست، تفاوتی دارند؟!» (مصباح یزدی، 1384، ص 80-81). «تبرّی، دشمن داشتن کسانی است که کارشان گناه است و به ارزش های دینی و باورهای الهی اعتنایی ندارند» (مصباح یزدی، 1393 الف، ص 251).

5-1. معنای معرفت

معرفت در لغت به معنای تمیز دادن شیء از غیرخودش است (ازهری، 1421ق، ج 2، ص 209). علامه مصباح یزدی می فرماید: «این واژه (شناخت) که معادل کلمه «معرفت» در زبان عربی است، کاربردهای مختلفی دارد و عام ترین مفهوم آن، مساوی با مطلق علم و آگاهی و اطلاع است. مفهوم علم یکی از روشن ترین و بدیهی ترین مفاهیم است و نه تنها نیازمند به تعریف نیست، که اساساً تعریف آن امکان ندارد؛ زیرا مفهومی واضح تر از آن وجود ندارد که معرِّف آن واقع شود. اگر قرار باشد توضیحی دربارۀ علم و شناخت داده شود، بهتر این است که بگوییم علم عبارت است از حضور خود شی ء یا صورت جزئی یا مفهوم کلی آن، نزد موجود مجرد» (مصباح یزدی، 1398ب، ج 1، ص 150).

6-1. معنای بصیرت

بصیرت در لغت به معنای بینایی و روشنایی شیء است (ابن فارس، 1404ق، ج 1، ص 253). علامه مصباح یزدی می فرماید: «بصیرت واژه ای عربی و تقریباً معادل «بینش» در فارسی است. موارد استعمال بصیرت غالباً در بینش باطنی است. آنچه موجب محرومیت انسان از آن بینش معنوی می شود، شبهاتی است که غالباً شیاطین القا می کنند و اجازه نمی دهند تا عقل و فطرت انسان، با نور بصیرت باطنی آنچه را که باید، ببیند» (مصباح یزدی، 1393 ب، ص 11).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، بصیرت به معنای نور هدایت است که در دل می تابد و به وسیلة آن، حق و باطل از هم تمیز داده می شود و ملاک حیات طیبة انسانی است.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «نگاه بصیرتی پس از برافروخته شدن نور هدایت، در دل سالک پدید می آید؛ نوری که همۀ حواس را در اختیار می گیرد و همۀ حواس از مسیر آن نور به جریان می افتند؛ نوری که گوش را از شنیدن هر سخنی جز سخن حق بازمی دارد و چشم را از مشاهدۀ حرام، بلکه نگاه سطحی به جلوه های هستی که همچون لمس کوران بر سطح جسم است، منع می کند و نگاه انسان را به درک حقیقت و باطن اشیا و مشاهدۀ شکوه و جلال هستی معطوف می دارد» (مصباح یزدی، 1392الف، ص 60).

2. ولی شناسی انسان بامعرفت و بصیر

واژة «ولی» صفت مشبهه، ضد «عدوّ»، است؛ صفتی است که بر هریک از دو طرف ولایت، اطلاق شده، و به کسی گفته می شود که دوست دار خیر برای ولی خود (عسکری، 1400 ق، ص 278)، و قائم به امر او (فیومی، 1414 ق، ص 672) و حافظ حقوق اوست (مصطفوی، 1430ق،ج 8،ص 75).

1-2. ولایت خداوند

خداوند دو سنخ ولایت دارد: الف. ولایت تکوینی؛ یعنی تصرف عینی داشتن در موجودات جهان و عالم خارج، که تخلف در آن راه ندارد. ب. ولایت بر تشریع؛ که در مقام امتثال ممکن است افراد بشر هریک از دو راه طاعت یا عصیان را اختیار کند. علامه مصباح یزدی می فرماید:

رابطۀ ولایت بین انسان و خدا بدین معناست که شناخت انسان، شناخت خدایی، محبتش محبت خدایی و رفتارش رفتار خدایی می شود. چنین انسانی خدا را بیش از همه دوست دارد. در رابطۀ ولایت بین خدا و انسان، خدا از انسان تأثیر نمی پذیرد و اساساً خداوند تحت تأثیر هیچ موجودی واقع نمی شود. البته در اینجا نیز رابطۀ اتصال و پیوند، دوطرفی است؛ هم انسان به خدا و هم خدا به انسان نزدیک است؛ ولی تأثیر و تأثر، طرفینی نیست (مصباح یزدی، 1383، ص 290-291).

علامه می فرماید: «انسان برای درآمدن در زمره «حزب الله» و «اهل ولایت» نیازمند دو توفیق از ناحیه خداوند است: یکی توفیق در کسب معرفت و شناخت و دیگری توفیق عمل به معرفت کسب شده. در چنین جایی زمینۀ امتحان برای او فراهم می شود که آیا منفعت و لذت خویش را مقدم بدارد یا بدانچه ایمان آورده، ملتزم شود» (همان، ص 284).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، دو نوع شناخت نسبت به خداوند متصور است: یکی شناخت حضوری که خداوند بدون وساطت مفاهیم ذهنی، شناخته می شود؛ و دیگری شناخت معمولی و کلی که به وسیلة مفاهیم عقلی، حاصل می شود.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «براهین عقلی، وجود خدا را به وسیلة مفاهیم ذهنی اثبات می کنند و حاصل همة آنها این است که موجودی «وجود دارد که دارای علم و قدرت و حیات است و زمان و مکان و سایر محدودیت ها را ندارد، و او آفرینندة جهان و انسان است». معنای علم حضوری این است که آن رابطه ای که بین وجود من و خدا تکویناً هست، آن را می بینم. انسان باید این حالت را ببیند که وجودش نسبت به خدا یک ربط و ارتباط است؛ هستی اش در یدِ قدرت الهی است. بخواهد، هست؛ نخواهد، نیست. اگر آدمی این حالت را مشاهده کند، حقیقت ربوبیت الهی را مشاهده کرده است» (مصباح یزدی، 1391ب، ج 1، ص 35و52-53).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، آنچه انسان با ذهن در می یابد، با آنچه در دل باور می کند، بسیار تفاوت دارد. معرفت حقیقی آن است که در قلب و دل رسوخ یافته باشد.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «دلیل عقلی و برهان فلسفی اثبات می کند که ما از خود هیچ نداریم؛ نه حیاتی، نه علم و دانشی، نه قدرتی، نه حرکتی و نه هیچ چیز دیگر. در فلسفه اصطلاحاً گفته می شود که انسان و هر موجود دیگری، حتی نه «فقیر»، که «عین فقر»، و نه «وجودی مرتبط با خدا»، بلکه «عین ربط» به ذات اقدس الهی است. اما درعین حال همه اینها ادراک عقلی و فلسفی است و به دریافت قلبی و باور دلْ ربطی ندارد. ازاین رو پیوسته تضادی بین عقل و دل و گفتار و رفتار ما پدید می آید. عقل می گوید هیچ استقلالی نیست و «عین ربط» است؛ ولی دل ما احساس استقلال و عدم وابستگی می کند. معرفت حقیقی در پرتو تجلی نور الهی در قلب حاصل می شود؛ نوری که خداوند به قلب مؤمن می تاباند و با آن نور، او را از تاریکی جهل خارج می گرداند. شرط دستیابی به چنین معرفت و عرفانی، تمرین بندگی خدا و عمل به دستورهای اوست» (مصباح یزدی، 1392ب، ص 175).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، علم حضوری مراتب دارد: مرتبة ضعیفی از آن برای همة انسان ها حاصل شده است و مرتبة بالاتر آن، برای مؤمنان کامل و اولیاء خدا حاصل می شود.

علامه مصباح یزدی می فرماید: «این مرتبة ضعیف، از علم حضوری است که گفتیم همة دل ها در عمق خودشان ارتباطی با خدا دارند و خدا را می یابند. کامل ترِ آن در مؤمنان صالحی پیدا می شود که دلشان در اثر تمرکز و حضور قلب در عبادت و اطاعت خدا، با خدا آشناتر می شود و معرفت فطری شان صیقل می خورد و جلوه گر و قوی تر و روشن تر و بیدارتر و زنده تر می شود. می گوید، جز تو چیزی ظاهر نیست، مگر آنچه تو او را ظاهر کرده باشی. این معرفت، خاص آن کسانی است که قدم در وادی توحید نهاده اند و دل به عشق او سپرده اند» (مصباح یزدی، 1393ج، ج 1، ص 102).

2-2. ولایت رسول خدا(ص)

ولی حقیقی و بالذات، تنها خداوند متعال است. ولایت رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) نشانه و مظهر ولایت خداوند و به اذن و فرمان اوست (مصباح یزدی، 1383، ص 295).

وجود مبارک رسول خدا (ص) که مصطفای دار وجود و واسطة فیض الهی در قوس نزول و صعود است، از آن حیث که ولی است و خلیفة حق تعالی در ولایت است؛ و از آن جهت که نبی و رسول خداوند است، افضل است؛ زیرا ولایت، باطن نبوت و رسالت است و جهت عمل به شریعت و تقرب تام به حضرت احدیت بوده و از صفات الهیه و باقی و دائم است؛ و لیکن نبوت و رسالت، جهت بیان شریعت و از صفات کونیة زمانیه و منقطع اند (حسن زاده آملی، 1383، ص 5768).

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «در زمانی که مردم، گروه گروه شده بودند؛ گروهی خدا را تشبیه به مخلوق کرده، عده ای در نام او از حق منحرف بوده، و برخی غیر او را عبادت می کردند، خداوند برای وفای به وعده خود، و کامل گردانیدن نبوت، رسول خودش محمد(ص) را مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت ها به پرستش خود، و از طاعت شیطان، به طاعت خود درآورد» (نهج البلاغه، 1414 ق، خطبه 1، ص 45؛ خطبه 147، ص 204).

علامه مصباح یزدی می فرماید: «علاوه بر دو فرد انسان، یا خدا و انسان، رابطۀ ولایت گاهی نیز بین «فرد» و «جامعه» برقرار می شود: «النَّبِی أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (احزاب: 6)؛ پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزدیک تر) است. در اینجا یک طرفِ رابطۀ ولایت، شخص «پیامبر» و طرفِ دیگر آن، «امت اسلامی» است. گاهی از این ولایت به «ولایة النبی علی الأُمة» تعبیر می شود. بنابراین «ولی امر مسلمین» کسی است که دارای ارتباط نزدیک و محکم با مردمی است که در امور اجتماعی و سیاسی، بدون هیچ فاصله ای پشت سر او حرکت می کنند و از او اثر می پذیرند» (مصباح یزدی، 1383، ص 290-291).

3-2. ولایت اهل بیت(ع)

اهل بیت(ع) به عنوان عترت رسول خدا(ص)،  ذوی القربی و آل محمد(ص) یاد می شوند، و از گناه و لغزش و هرگونه پلیدی آشکار و نهان، پاک و معصوم هستند (احزاب: 33).

عترت رسول خدا(ص)،  هم سنگ قرآن (صدوق، 1376، ص 415) و همانند کشتی نوح اند (طبرسی، 1370، ص 459)، و حزب آنان حزب خدا و رسول خدا(ص) و حزب دشمنان آنان، حزب شیطان است (صدوق، 1376، ص 19).

امیرمؤمنان (ع) می فرماید: «هیچ کس از این امت را با آل محمد(ص)،  نمی توان مقایسه کرد و آنها که از نعمت آل محمد(ص) بهره گرفتند با آنان برابر نخواهند بود؛ چراکه آنها اساس دین و ستون استوار یقین هستند؛ غلوکننده، به سوی آنان بازمی گردد و عقب مانده به آنان ملحق می شود و ویژگی های حق ولایت از آنِ آنهاست؛ وصایت و میراث رسول خدا (ص) متعلق به آنهاست. اگر در گذشته این وصایت و خلافت غصب شد؛ هم اینک حق به صاحب حق بازگشته و به همان جایگاهی که از آن خارج شده بود، منتقل شده است» (نهج البلاغه، 1414 ق، خطبه 2، ص 47).

طریق معرفت خدای سبحان در دنیا به صورت امام هدایت (کلینی، 1375، ج 1، ص 451) و در آخرت به صورت پلی بر روی جهنم ظهور می کند، که لغزیدن و سقوط در آتش جهنم، بازتاب انحراف و عدول از آن در زندگی دنیاست (مجلسی، 1403 ق، ج 8، باب 22، ص 44). علامه طباطبائی می فرماید: «امام، رابط میان مردم و پروردگارشان در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. امامت به معنای هدایتی است که با امر خدا صورت می گیرد. هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است که مؤمنین به وسیلۀ عمل صالح به سوی آن هدایت می شوند. هدایتی که منصب امام است نمی تواند معنایی غیر از رساندن به مقصد داشته باشد؛ هدایت امام، دست خلق گرفتن و به حق رساندن است» (طباطبائی، 1417ق، ج 1، ص 270275؛ ج 14، ص 304).

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «بدان که هر پیروی را امامی است که باید از پیشوای خویش پیروی کند و از نور علم او کسب نور کند. بدانید که امام شما از دنیای خود، به دو لباس فرسوده و دو قرص نان قناعت کرده؛ و شما نمی توانید مثل امامتان زندگی کنید؛ و لیکن مرا با پرهیزکاری و تلاش و عفت و درست کاری خویش یاری کنید. خوشا به حال آن کسی که به تکلیف الهی خویش عمل می کند و با سختی ها در نهایت شکیبایی می سازد و شب زنده دار است و از خوابیدن دوری می کند و تا آن زمانی که خواب بر او غلبه کند، زمین را فرش و دستش را بالش قرار دهد. همان هایی که ترس روز قیامت دیدگانشان را بیدار نگه داشته و پهلوهایشان را از خوابگاه هایشان دور ساخته و لب هایشان به ذکر و یاد پروردگارشان آهسته گویاست؛ و به خاطر آنکه زیاد استغفار می کنند، گناهانشان زدوده شده است؛ «آنان حزب خدایند و بدانید که حزب خدا پیروز و رستگار است» (نهج البلاغه، 1414ق، نامه 45، ص 417-421).

علامه مصباح یزدی می فرماید: «لازمۀ پذیرش ولایت الهی آن است که شناخت خود را از خدا دریافت کنید، و محبت او را به دل داشته باشید. هرگاه چنین رابطۀ معرفت و محبتی با خدا برقرار کردید، طبیعتاً رفتارتان باید تابع اراده او باشد. این همان «ولایة الله» است. مرتبۀ نازل این ولایت در رسول خدا (ص) تحقق پیدا می کند. پس از رسول خدا (ص) نیز این ولایت در حضرت امیرالمؤمنین (ع) متجلی است. پس از آن حضرت نیز سایر ائمه اطهار (ع) با ادلۀ خاص، مشمول این ولایت هستند» (مصباح یزدی، 1383، ص 295).

3. دشمن شناسی انسان بامعرفت و بصیر

خداوند متعال دشمن مؤمنان را در شمار دشمن خود قرار داده است و به آنان فرمان داده است که نه تنها دشمن را ولی خود نگیرند (فاطر: 6)، بلکه او را دشمن خود بگیرند (ممتحنه: 1).

دشمنان خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع)،  شیاطین انس و جن، کافران، مشرکان، منافقان، نواصب، ناکثین، مارقین، قاسطین و ائمة جور هستند که با خداوند و رسول خدا(ص) و ائمة هدی(ع) محادّه (طوسی، 1409ق، ج 5، ص 249) و مشاقّه (همان، ج 3، ص 328) و محاربه (طباطبائی، 1417ق، ج 5، ص 326) می کنند.

بصیرت دینی و دشمن شناسی، موهبت الهی است به انسان، تا از بردگی نفس و شیطان رهایی یافته، به بندگی خدای سبحان نائل شود. خداوند براساس حکمت خویش انسان را به گونه ای آفریده که برای غلبه بر حزب شیطان به یاری خداوند متکی باشد.

امیرمؤمنان(ع) دربارة اصحاب جمل می فرماید: «آگاه باشید همانا شیطان حزب و گروه خود را برانگیخته و جمع کرده و همة امکانات و سواره نظام و پیاده نظام لشکرش را فراهم آورده است، تا ستم را به جای اولیه خود بازگرداند و باطل را به اصل خود رجوع دهد. همانا من بصیرتی دارم که از من جدا نمی شود؛ حق را بر خود نپوشیده ام و نه آن بر من پوشیده شده است» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 10، ص 54؛ خطبه 22، ص 63).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، میزان تشخیص راه حق از راه شیطان، امیرمؤمنان(ع) است. علامه مصباح یزدی می فرماید: «گام برداشتن پیشوای اهل ایمان در مسیر مستقیم، فقط رهروی یک مؤمن عادی نیست؛ بلکه به لحاظ موقعیت بی نظیر نزد برترین فرستاده خدا (ص)،  «ملاک تشخیص راه خیر از راه شیطان بودن» مقصود است؛ یعنی همان حقیقت والایی که پیامبر اکرم (ص) در طول 23 سال مکرر بر آن تأکید کردند و با هزاران واژه، عبارت، خطبه و تقریر، سعی بلیغ خویش را در توجه دادن مردم به این حیاتی ترین مسئله جامعه اسلامی نوپا و آیندگان همیشه تاریخ به کار می بستند» (مصباح یزدی، 1397، ص 290).

شیطان از راه هوای نفس آدمی و زیبا جلوه دادن دنیا در مجاری ادراکی و تحریکی انسان نفوذ می کند و به ایجاد شبهه در واقعیات و آمیختن حق و باطل می پردازد.

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «شبهه از این نظر شبهه نامیده شده که شبیه و مانند حق است؛ ولی اولیای خدا با روشنایی یقین سیر می کنند و راهشان راه هدایت و نیک بختی است؛ و اما دشمنان خدا وسیلۀ دعوتشان گمراهی و راهنمایشان کوردلی است. اولیای خدا کسانی اند که به باطن دنیا نگریستند؛ درحالی که دیگران به ظاهر آن می نگرند. آنان به کار آخرت پرداختند، درحالی که دیگران به کار دنیا می پردازند. از دنیای خود، آنچه را که می ترسیدند سبب هلاکتشان شود، دور کردند؛ و آنچه را که می دانند که سرانجام، ترکشان خواهد کرد، ترک کردند؛ بیش از آنکه بدان امید بسته اند، نمی بینند و از چیزی جز آنچه باید از آن بترسند، نمی ترسند» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 38، ص 81؛ حکمت 352، ص 536).

نفوذ و سلطة شیطان بر فریب خوردگان و گمراهان ابتدایی نیست؛ بلکه مجازات و کیفر سوء اختیار آنها از سوی خدای سبحان است؛ زیرا انسان با اراده و اختیار خود می تواند جهت حرکتش را تعیین کند: او می تواند به سوی خداوند و حق حرکت کند و در زمرة حزب الله درآید، یا به سوی شیطان و باطل حرکت کند و در حزب شیطان درآید.

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی ستمکاران را شکست نداده، مگر بعد از آنکه به آنها فرصت داده و زندگانی راحتی برایشان فراهم آورده است. بدانید نه هر که دلی دارد، عقل خالص دارد و نه هرکه گوش دارد، گوشی شنوا دارد و نه هرکه دیده دارد، چشم بینا دارد. در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطا و اشتباه این گروه ها که با همۀ اختلافی که در راه ها و دلیل های دین خود دارند، چرا دنبال پیامبر نمی روند و از روش جانشین پیامبر پیروی نمی کنند. ایمان به عالم غیب نمی آورند و دست از عیب جویی این و آن برنمی دارند؛ به شبهه ها عمل می کنند و در پی شهوات می روند. کار نیکو، کاری است که آنها نیکو بدانند و کار بد، کاری است که آنها بد بدانند» (نهج البلاغه، 1414 ق، حکمت 432، ص 552).

4. آثار معرفت و بصیرت انسان با معرفت و بصیر

علامه مصباح یزدی می فرماید: «آدمی، دارای دو ویژگی مهم است یکی شناخت و معرفت، و دیگری عشق و محبت. او در نهاد خویش، دو گوهر گران بها دارد و همواره به دنبال مشتری لایقی می گردد تا این دو گوهر را به پایش بریزد، و آنگاه که معشوق خویش را یافت، به ابراز رفتارهای عاشقانه می پردازد و در شادی محبوبش شاد و در غمش، غمگین می شود. عاشق، در انجام این رفتارهای عاشقانه، هرچه بیشتر دقت داشته باشد، عشقش قوی تر می شود. از سوی دیگر، چنانچه شخصی، رفیق خویش را به فراموشی سپارد، کم کم محبت او نیز از دلش می رود» (مصباح یزدی، 1384، ص 80).

1-4. محبت خداوند و رسول خدا (ص) و اهل بیت(ع)

محبت در لغت به معنای کشش نفس به چیزی موافق و ملائم است (مدنی، 1384، ص 382). علامه مصباح یزدی می فرماید: «محبت، در حقیقت، حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با وجود او ملایمتی و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد، پدید می آید. همان طور که در موجودات مادی فاقد شعور مثل آهن و آهن ربا نیروی جذب و انجذاب وجود دارد. در بین موجودات ذی شعور هم یک جذب و انجذاب آگاهانه و یک نیروی کشش شعوری و روشن وجود دارد؛ دل به یک طرف کشیده می شود و موجودی دل را به سوی خود جذب می کند» (مصباح یزدی، 1398الف، ج 1، ص 315).

خداوند متعال بندگانش را در طریق محبت خویش برانگیخت: «بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ» (صحیفه سجادیه، 1376، دعای 1). دین و شریعت خود را بر پایة محبت خود استوار کرد: «أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی مَحَبَّتِه» (نهج البلاغه، 1414ق، خطبه 198، ص 312). رسول خودش را براساس محبت خود تأدیب کرد: «أدّب نبیه عَلَی مَحَبَّتِه» (عروسی حویزی، 1373، ج 1، ص 520) و تبعیت از او را شرط وصول محبت خود قرار داده و فرمود: «قلْ إِن کنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللّهُ» (آل عمران: 31)؛ به مردم بگو اگر دوستدار خدایید، از من پیروی کنید تا محبوب او شوید!

مودت اهل بیت(ع) اجر و پاداش رسالت رسول خدا(ص) است (شوری: 23) و پاداش رسالت، ره یافتن مردم به سوی پروردگار است (فرقان: 57). رسول خدا(ص) می فرماید: «خدا را به واسطۀ احسان به شما و نعمت هایی که به شما ارزانی داشته، دوست بدارید و مرا هم به واسطۀ دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیت من را هم به خاطر دوستی من دوست بدارید» (طوسی، 1414ق، ص 632-633).

2-4. عبادت و اطاعت خداوند

عبادت خداوند، عملی است که عبودیت و مملوکیت عبد را می نمایاند (طباطبائی، 1417ق، ج 14، ص 124). علامه مصباح یزدی می فرماید: «جایی که بنده تعلق و ربط بودن خود به خدا را نه با چشم سر و دلیل عقل، که با چشم دل و نور باطن می بیند و می یابد، دراین حال مشاهده می کند که حقیقتاً هیچ اراده و تأثیری و هیچ حرکت و سکونی جز به وجود خداوند موجود نیست. حقیقت بندگی و عبودیت چیزی جز این نیست. آری، بنده می تواند به آنجا برسد که نه فقط نماز و روزه اش، که تمام افعالش، تمام هستی و وجودش تابع اراده خدا گردد» (مصباح یزدی، 1399، ص 49).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، نیرومند ترین انگیزۀ انسان برای عبادت خداوند، حالت خضوع و سپاس گزاری است که از درک نعمت های خدا برای انسان حاصل می شود. علامه مصباح یزدی می فرماید:

کسانی که خدا را بشناسند و محبت خدا در دلشان بیدار شود، چنین خواستی در وجودشان پیدا می شود که می خواهند در مقابل خدا خضوع کنند. عبادت خدا برای آنها وسیلة رسیدن به هدف های دیگر نیست؛ بلکه خود، هدف است. آیا عاشقی که منتظر وصل معشوق بوده و پس از مدت ها انتظار، لحظه ای به وصال او رسیده، می خواسته تا پولی از او بگیرد؟! یا تقاضای مقامی از او بکند؟! یا خود این وصال برای او مطلوبیت دارد؟! (مصباح یزدی، 1391، ص 37).

اطاعت رسول خدا(ص) و ائمة هدی(ع)،  اطاعت از فرمان خداوند است. علامه مصباح یزدی می فرماید: «محبت اهل بیت (ع) و تبعیت از ایشان، همان محبت و اطاعت خداست. اگر خدا را دوست می داریم، باید ایشان را نیز دوست بداریم و اگر از خدا اطاعت می کنیم، باید از ایشان هم اطاعت کنیم: «مَن أَطاعَکم فَقَد أَطَاعَ اللهَ»؛ هرکه از شما اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است. این بدان دلیل است که معصومان (ع) چیزی جز سخن خدا ندارند» (مصباح یزدی، 1384، ص 107).

3-4. نفرت و برائت از دشمنان ولایت

کرامت هر موجودی به اندازة برائت از دنائت است. خداوند برای انسان دو قلب نیافریده تا یکی جای محبت خداوند و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) باشد و دیگری جای دل بستن به دشمنان و حزب شیطان.

امیرمؤمنان(ع) دربارة دنائت حزب شیطان می فرماید: «در برابر هر حقی باطلی در برابر هر دلیل قطعی شبهه ای، برای هر زنده ای قاتلی، برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند؛ با اظهار یأس و بی رغبتی می خواهند به مطامع خویش برسند تا بازار خود را گرم سازند و کالای خویش را به فروش برسانند. سخن می گویند ولی باطل خود را شبیه حق جلوه می دهند؛ توصیف می کنند ولی با آراستن ظاهر راه فریب پیش می گیرند؛ راه ورود به خواسته خود را آسان، و طریق خروج از دام خویش را تنگ و پر پیچ و خم جلوه می دهند. آنها دار و دسته شیطانند و شراره های آتش دوزخ. «آنان حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان در زیانند» (نهج البلاغه، 1414 ق، خطبه 194، ص 307).

علامه مصباح یزدی می فرماید: «جامعه اسلامی با جامعه کفر، در دو نقطه متقابل هستند و اهدافشان کاملاً با یکدیگر تضاد دارد. ازاین رو نمی توانند با هم رابطۀ دوستانه داشته باشند؛ خواه دو جامعه رسمی مستقل باشند و یا دو گروه اجتماعی در دل یک جامعه. انسان اگر به طرف کفار رفت، رابطۀ او با خدا قطع می شود؛ مگر آنکه رابطه او با کفار، به دلیل تقیه باشد» (مصباح یزدی، 1398الف، ج 3، ص 110).

5. ارزش معرفت و بصیرت انسان بامعرفت و بصیر

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «مردم سه دسته اند: عالم ربانی که خدا را به طور شایسته می شناسد و دیگری شاگردی که در راه رستگاری کوشاست و مردمان حقیر و فرومایه که به هر طرف می روند و با هر بادی حرکت می کنند، از نور علم کسب نور نمی کنند و به سوی پناهگاهی محکم پناه نمی برند. انسان در زندگی توسط علم فرمانبرداری پروردگار را به دست می آورد. پروردگارا، آری، زمین از کسی که به وسیلۀ حجت، دین خدا را برپا دارد خالی نماند، که او یا ظاهر و آشکار است و یا ترسان و پنهان از دیده هاست. اینها جانشینان خداوند در روی زمین اند و مردم را به دین او دعوت می کنند. آه، آه که چقدر مشتاق دیدارشان هستم!» (نهج البلاغه، 1414ق، ص 496-498).

در اندیشة علامه مصباح یزدی، علم حضوری غایت همه کمالات است، ولی علوم حصولی و ذهنی ارزش مقدمی دارند؛ یعنی درصورتی دارای ارزش اند که وسیله ای برای رسیدن به کمال اصیل باشند.

ایشان می فرماید: «علم را می توان کمال انسان دانست؛ زیرا علم، صفتی وجودی است که انسان واجد آن می شود و به وسیلۀ آن، عدم و نقص را طرد می کند. ازاین رو دانش، بالفطره مطلوب آدمی است، ولی هر صفت وجودی، مطلقاً کمال موصوف نیست، بلکه صفات وجودی، گاهی کمال اصیل هستند و گاهی کمال مقدمی و نسبی؛ و کمالات نسبی در صورتی واقعاً کمال موجود به شمار می روند که وسیله ای برای رسیدن به کمال اصیل باشند؛ چنان که اگر در جهت ضد کمال نهایی، از آنها بهره برداری شود، با اینکه نسبت به مراتب مادون، کمال هستند، ولی مقدمۀ نقص و سقوط نهایی خواهند بود» (مصباح یزدی، 1396، ص 90).

6. معیار ارزش معرفت و بصیرت انسان بامعرفت و بصیر

در اندیشة علامه مصباح یزدی، کسی به حقیقت معرفت حضوری خدای متعال دست پیدا می کند که حجاب ها بین او و خداوند برداشته شود و دیگر هیچ استقلالی نه برای خود و نه برای هیچ موجود دیگری نبیند. بنابراین ملاک ارزش معرفت، قرب پروردگار است. وی می فرماید: «تنها چیزی که برای انسان اصالتاً ارزش دارد، قرب پروردگار است. هر چیزی که وسیله تقرب به سوی او قرار گیرد، به همان اندازه و فقط از همان نظر وسیله بودن، ارزشمند خواهد بود» (مصباح یزدی، 1396، ص 92).

علامه مصباح یزدی دربارة معنای قرب خداوند می فرماید:

تأمل در روایات و آثاری که در آنها برای قرب الی الله ذکر شده، می تواند ما را در درک معنای حقیقی قرب به خداوند کمک کند. امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند: خدای متعال می فرماید: «هرکس به یکی از دوستان من بی حرمتی کند، به من اعلان جنگ کرده است؛ و نزدیک نشد بنده ای به من، به چیزی که محبوب تر از انجام اَعمالی باشد که بر او واجب کرده ام؛ و او با انجام مستحبات، تا آنجا نزد من مقرب می شود که او را دوست می دارم. پس وقتی او را دوست داشتم، گوش او می شوم که با آن می شنود، و چشم او می شوم که با آن می بیند، و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید، و دست او می شوم که با آن کار انجام می دهد. اگر مرا بخواند او را اجابت می کنم؛ و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا می کنم» (کلینی، 1375، ج 2، ص 252، ح 7). اینها همه نه خودِ قرب، که آثار قرب است! اگر اثر این است، پس خودِ مؤثر چه اکسیری است؟!» (مصباح یزدی، 1399، ص 41-44).

نتیجه گیری

 از آنچه گذشت موارد ذیل را می توان نتیجه گرفت:

1. حقیقت معرفت و بصیرت انسان با معرفت و بصیر، نوری است که با هدایت خداوند در دل او می تابد و او را در پیمودن صراط ولایت و به سلامت رسیدن به مقصد یاری می رساند؛

2. انسان بامعرفت و بصیر، در اثر معرفت و هدایت باطنی خود در اندیشه، دچار وهم و خیال نمی گردد و در گرایش و رفتار، محبّ و مطیع ولایت گردیده و از دشمنان ولایت، تبرّی می جوید؛

3. معرفت و بصیرت انسان با معرفت و بصیر، کمال اصیل و ملاک ارزش علوم حصولی و ذهنی است؛

4. کمال و سعادت حقیقی انسان ولایت و قرب پروردگار است. علوم انسانی درصورتی اسلامی و دارای ارزشند که وسیله ای برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی انسان باشد.

منابع

نهج البلاغه، 1414ق، تصحیح صبحی صالح، قم، هجرت.

صحیفه سجادیه، 1376، قم، الهادی.

ابن فارس، احمدبن، 1404ق، معجم مقاییس اللغه، تحقیق و تصحیح هارون عبدالسلام محمد، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.

ازهری، محمدبن احمد، 1421ق، تهذیب اللغة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

حسن زاده آملی، حسن، 1383، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، تهران، الف لام میم.

صدوق، محمدبن علی، 1376، الأمالی، چ ششم، تهران، کتابچی.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

طبرسی، حسن بن فضل، 1370، مکارم الأخلاق، چ چهارم، قم، شریف الرضی.

طوسی، محمدبن حسن، 1409ق، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی.

——-، 1414ق، الأمالی، قم، دار الثقافه.

عروسی حویزی، عبدبن جمعه، 1373، تفسیر نورالثقلین، ترجمة سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان.

عسکری، حسن بن عبدالله، 1400ق، الفروق فی اللغة، بیروت، دارالافاق الجدیده.

فراهیدی، خلیل بن احمد، 1409ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت.

فیومی، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنیر، چ دوم، قم، هجرت.

کلینی، محمدبن یعقوب، 1375، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، تحقیق و تصحیح جمعی از محققان ، چ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

محدث نوری، حسین بن محمدتقی، 1408ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آل البیت(ع).

مدنی، سید لیخان بن احمد، 1384، الطراز الأول، مشهد، مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث.

مصباح یزدی، محمدتقی، 1383، در پرتو ولایت، نگارش محمدمهدی نادری قمی، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——-، 1384، آفتاب ولایت، نگارش محمدباقر حیدری کاشانی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——-، 1391، پرسش ها و پاسخ ها، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

——-، 1392الف، بهترین ها و بدترین ها از دیدگاه نهج البلاغه، تدوین و نگارش کریم سبحانی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1392ب، سیمای سرافرازان، تدوین و نگارش کریم سبحانی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

——، 1393الف، جرعه ای از دریای راز، تدوین و نگارش محمدعلی محیطی اردکان، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1393ب، زلال نگاه؛ مباحثی در بصیرت سیاسی  اجتماعی، تدوین و نگارش قاسم شبان نیا، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1393ج، معارف قرآن، تحقیق و نگارش محمود رجبی، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1396، خودشناسی برای خودسازی، چ بیستم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1397، زینهار از تکبر!، تدوین و نگارش حسن سبزواری، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1398الف، اخلاق در قرآن، چ دهم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

——، 1398ب، آموزش فلسفه، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

——، 1399، آیین پرواز، تلخیص جواد محدثی، چ نهم، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

مصطفوی، حسن، 1430 ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چ سوم، بیروت، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.

 


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …