سه پرسش و پاسخ های حضرت زهرا علیها السّلام


با توجه به اینکه یکی از دغدغه های مهم حضرت زهرا(ع) آینده امت اسلامی بود و ایشان نجات امت را در پرتوی پیروی و اطاعت از ولایت امیرمومنان علی(ع) و ذریه مطهرشان(ع) می دانستند؛ لذا از کم ترین فرصت برای تببین و اثبات امامت و حقانّیت ولایت حضرت علی(ع) بهره برداری می کردند. از جمله خطبه خواندن، رفتن به درب خانه های مهاجرین و انصار و یادآوری واقعه غدیرخم، حاضر شدن در کنار مزار حضرت حمزه(ع) و شهدای اُحُد، گریه و عزاداری نمودن در آنجا و…
از جمله این موارد پاسخ به سؤالات، پرسش ها و شبهات بود.
محمود بن لبید می گوید: پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) فاطمه(ع) را در کنار قبر حضرت حمزه(ع) در اُحُد، در حال عزاداری و گریه مشاهده کردم، فرصت را غنیمت شمرده، سه سؤال را از ایشان پرسیدم.
آنچه پیش رو دارید، طرح این سه سؤال و جواب آن از زبان مبارک حضرت زهرا(ع) با توضیحات مناسب است.

اولین سؤال: چرا این همه گریه؟

پس از وفات رسول خدا(ص) و پیش آمدن مشکلات و مصیبت ها بر اهل بیت(ع)، گریه های حضرت زهرا(ع) تداوم داشت و طبیعی بود که سران حکومت، احساس خطر می کردند.

افرادی را خدمت امیرالمؤمنین(ع) فرستادند تا گریه ها و عزاداری حضرت فاطمه(ع) را کنترل نماید و امام علی(ع) به آن حضرت اطلاع دادند که گروهی آمده اند و می گویند: فاطمه یا شب گریه کند و یا روز! حضرت فرمودند:: «یا أبَاالحَسَن! مَا أَقَّلَّ مَکثِی بَینَهُم، وَ مَا أَقْرَبَ مَغیبی مِنْ بَینِ أَظْهُرِهِمْ، فَوَ اللهِ لَا اَسْکتُ لَیلآ وَ لَانَهَارآ أو أَلْحَقُ بِأبِی رَسُولِ الله(ص)[1]؛ ای اباالحسن! چقدر اندک است ماندن من در میان مردم و چقدر نزدیک است زمان پنهان شدن من از جمعشان! سوگند به خدا هرگز سکوت نمی کنم، نه در شب و نه در روز، (گریه های مداوم را تعطیل نمی نمایم) تا اینکه به پدرم رسول الله(ص) ملحق گردم.»

این پرسش برای همه مطرح می شود که چرا فاطمه(ع) این همه گریه می کردند، از جمله برای محمود بن لبید نیز این پرسش مطرح شد.

اشک زهرا ز غمی تلخ حکایت می کرد
با پدر ز امت بی مهر شکایت می کرد

نه ز درد خود و شوهر که پریشانی او
از غم غربت اسلام حکایت می کرد

شهر از گریه او شِکوه گذارد؛ زیرا
گریه فاطمه در شهر سرایت می کرد

آه از آن روز بلاخیز که در خانۀ وحی
خصم را آنچه توان بود، جنایت می کرد[2]

محمود می گوید: «سکوت کردم تا مقداری حضرت زهرا (ع) آرام شدند. «وَ قُلْتُ یا سَیدَةَ النِّسْوَانِ قَدْ وَ اللَّهِ قُطِعَتْ نیاطَ قَلْبِی؟ عرض کردم ای سیدۀ زنان به خداوند سوگند با این گریه ها رگ قلب من را قطع کردید. (چرا گریه می کنید؟)

فقَالَتْ: یا ابا عُمَرَ، یحِقُّ لِی الْبُکاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَیرِ الْآبَاءِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) ثُمَّ أَنْشَأَتْ (ع) تقُول:

إِذَا ماتَ یوْماً مَیتٌ قَلَّ ذِکرُهُ
وَ ذِکرُ أَبِی [مُذْ] مَاتَ وَ اللَّهِ أَکثَر

فرمود ای ابا عمر! گریه برای من سزاوار است چون بهترین پدر را که رسول خدا (ص) باشد از دست داده ام. آن گاه این شعر را به زبان جاری فرمودند:

هر کسی می میرد یاد او کم می شود، ولی یاد پدرم تا زمانی که هستم بزرگ تر است (و بیش تر شده است).

همین پرسش را افراد دیگری نیز از حضرت زهرا(ع) نموده اند.

حضرت ام سلمه(ره) همسر گرامی پیامبر اسلام(ص) وقتی از حال حضرت و گریه های ایشان می پرسد، حضرت زهرا(ع) در جواب می فرمایند: «اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَدٍ وَ کَرْبٍ، فُقِدَ النَّبِیُّ وَ ظُلِمَ الْوَصِیُّ، هتِکَ وَالله حجَابُهُ! مَنْ اصبَحَتْ اِمامَتُهُ مَغصْوَبَه عَلی غَیرِ ما شَرَعَ اللّهُ فِی التَّنزیلِ و سَنَّهَا النَّبِیُ فِی التأْوِیلِ وَلَکنَّهَا اَحقَادٌ بَدْرِیَةٌ وَ تِرَاتٌ اَحُدِیَّةٌ کَانَتْ عَلَیْهَا قُلُوبُ النِّفَاقِ مُکْتَمِنَةً لِاِمْکَانِ الْوُشَاةِ؛[3] صبح کردم در حالی که حزن و اندوه قلبم را فرا گرفته، به سبب از دنیا رفتن پیامبر(ص) و ستمگری به وصی پیامبر(ص)، حجاب علی(ع) را هتک کردند [کنایه است از جسارت به حضرت زهرا(ع)]؛ همان که امامتش را غصب کردند، بر خلاف آنچه که خدا در قرآن نازل کرده و پیامبر (ص) در سنّت خود بیان فرموده بود. سبب این کار کینه هایی بود که از بدر از علی (ع) به دل داشتند و انتقام و طلب خون هایی که در اُحد ریخته بود. این منافقان دشمنی علی (ع) را در دل هایشان پنهان داشتند.»

در روزهای آخر عمر شریف حضرت زهرا(ع)، وقتی حضرت علی (گریه های شدید ایشان را مشاهده کردند، پرسیدند: چرا گریه می کنید؟ حضرت زهرا (ع) پاسخ دادند: «اَبکِی لِما تَلقِی بَعدِی؛ به خاطر آنچه که پس از من به تو خواهد رسید، می گریم.» حضرت علی(ع) فرمودند: «لاتَبْکی فوَللَّهِ ذلِک لَصَغیرٌ عِندی فِی ذاتِ اللَّهِ؛[4] گریه نکنید. سوگند به خدا این گونه سختی ها در راه خدا برای من ناچیز است.»

نتیجه مجموعه پرسش و پاسخ سؤال اول این است که حضرت زهرا(ع) برای دو امر مهّم گریه می کردند:

الف) از دست دادن انسان والایی چون رسول خدا(ص)؛

ب) مظلومیت علی(ع) و غصب خلافت او و ظلم هایی که در حق ایشان روا داشتند.

دومین سؤال: دلیل امامت امام علی(ع)؟

دومین پرسشی را که محمود بن لبید مطرح کرد این بود: «هَلْ نَصَّ رَسولُ الله(ص) قبْلَ وَفاتِهِ عَلی عَلیِّ بالْاِمامَةِ؟؛ آیا رسول خدا (ص) قبل از وفاتش بر امامت علی(ع) تصریح فرمودند؟ حضرت زهرا(ع) فرمودند: «وَا عَجَبا أَ نَسیٖتُم یَومَ غَدیرِ خُمِّ[5]؛ شگفتا! آیا روز عید غدیر خم را فراموش کردید؟»

در ادامه فرمودند: «اَمّا وَاللّه، لَوْ ترَکُوا الْحقَّ عَلی اهْلِهِ وَ اتَّبَعُوا عِتْرةَ نَبیّه، لَمّا اختَلَفَ فی اللّه اِثنانِ؛[6] قسم به خداوند اگر حق را به اهلش واگذار می کردند و از عترت رسول خدا(ص) اطاعت می نمودند، دو نفر (درباره حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمی کردند.»

حضرت زهرا(ع) هر جا که لازم بود با یادآوری حدیث غدیر، مغز های خفته و انسان های فریب خورده را هدایت و بیدار می فرمودند، و بارها نصّی را که بر امامت علی(ع) وارد شده است تذکر می دادند: «أنَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللّه(ص) یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ؟ مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فعَلِی موُلاهُ وَ قَوْلُهُ(ص)، أنْتَ مِنِّی بِمَنْزِ لَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسی؛[7] آیا فراموش کردید، سخنان رسول خدا(ص) را در روز غدیر خم که فرمودند: هر که من مولا و رهبر او می باشم، علی(ع) نیز مولای اوست و آیا فراموش کردید که به علی(ع) فرمودند: یا علی! موقعیت تو نسبت به من همانند هارون به موسای پیغمبر است.»

حضرت شهادت پدرشان و ظلمی که در حق حضرت علی(ع) ایجاد شده را یادآوری می کردند و از قول پیامبر(ص) می فرمودند: بهترین جانشین من، علی (ع) است؛ اگر با آن مخالفت کنید «لِیَکونَ الإختِلافُ فِیکُم إلَی یَومِ القیامَةِ؛[8] قطعاً تا روز قیامت آتش اختلافات برپا خواهد بود.» و در جایی دیگر با حالتی گریان فرمودند: «امت، بعد از پیامبر (ص) مرتدّ شدند و امامت را غصب و آن حقی را که خداوند برای ما قرار داده است، از ما منع کردند.[9] این ها بیانگر آن است که حضرت زهرا(ع) به صورت علنی و شفاف، از زیرپا گذاشتن حق حضرت علی(ع) سخن به میان می آوردند و حقیقت ولایت را برای مردم تبیین می فرمودند.

حضرت زهرا(ع) در پاسخ بی تفاوت های بهانه جو، که می گفتند: اگر علی(ع) زودتر شروع می کرد برای بیعت گرفتن و برای مردم صحبت می نمود منحرف نمی شدند، فرمودند: «فما جَعَلَ اللَّه لِاَحدٍ بَعْدَ غَدیرِ خُمٍّ مِنْ حُجَّهٍ وَلاعُذْرٍ؛[10] پس از غدیر خم، خداوند برای هیچ کسی عذر و بهانه ای باقی نگذاشته است. و آنگاه که مهاجرین و انصار در عذرخواهی پافشاری کردند، فرمودند: «اِلَیکُم عَنِّی، فَلاعُذرَ بَعدَ تَغدیرِکُم، ولا أمرَ بَعدَ تقصیِرِکُم، هل ترَکَ اَبٖی یَومَ غَدیرِخُمّ لِاَحَدٍ عُذراً؟؛[11] دور شوید و مرا به حال خود واگذارید، پس از کوتاهی و سهل انگاری، جایی برای عذرخواهی نمانده است. آیا پدرم پیامبر(ص) پس از حادثه غدیر خم جایی برای عذرتراشی و (بی تفاوتی) باقی گذاشته است؟»

آن حضرت(ع) در یکی از خطبه ها فرمودند: «من ملّتی را مثل شما نمی شناسم که این گونه عهدشکن و بد برخورد باشند، جنازۀ رسول خدا(ص) را بر روی دست ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمان های میانتان را بریدید و فراموش نمودید و ولایت و رهبری امام علی(ع) و ما اهل بیت(ع) را انکار کردید و حقّ مسلّم ما را بر نگرداندید. «کأنَّکم لَم تَعلَمُوا ما قالَ یَومَ غَدیرِخُمّ وَاللهِ لَقَد عَقَدَ لَهُ یَومَئِذٍ اَلوَلاءَ لِیَقطَعَ مِنکم بِذلِک مِنها الرَجاء؛ گویا از آنچه رسول خدا(ص) در روز غدیر خم فرمودند آگاهی ندارید؟ سوگند به خدا که رسول گرامی اسلام(ص) در آن روز ولایت و رهبری امام علی(ع) را مطرح کرد تا امید شما [فرصت طلبان تشنه قدرت] را قطع نمایند ولی شما رشته های پیوند معنوی میان پیامبر(ص) و خودتان را پاره کردید. این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد.»[12]

سومین سؤال: چرا علی(ع) سکوت کردند؟

محمود بن ولید سؤال سوم را مطرح کرد:«یا سَیدَتِی فَمَا بَالَهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه؟ِ قَالَتْ: یا ابَا عُمَرَ لَقَدْ قالَ رَسولُ اللَّه(: مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْکعْبَةِ إِذْ تؤْتَی وَ لَا تأْتِی؛[13] ای بانوی من! پس چرا امام علی(ع) سکوت کرد و حق خود را نگرفت؟ حضرت زهرا(ع) پاسخ داد: «رسول خدا (ص) فرمودند: مَثَل امام، مانند کعبه است، مردم باید در اطراف آن طواف کنند نه آنکه کعبه دور مردم طواف نماید»

این جمله وظیفۀ سنگین مردم در مقابل امامت را می رساند که مردم و به ویژه خواص وظیفه دارند، دور امام را بگیرند و از حق او دفاع کنند و در راه اقامه امامت او فداکاری و جا نفشانی نمایند.[14]

این پرسش گاهی به شکل دیگر از حضرت پرسیده شده است «چرا مردم بر ضد شما و علی(ع) هجوم آوردند و حق مسلّم ایشان را غصب کردند؟ حضرت زهرا(ع) پاسخ دادند: «لکنَّها أحقادُ بَدریةٌ وَ یَراثُ اُحُدِیةٌ، کانَتْ عَلیها قُلوبُ النّفاقِ مُکتَمِنَةٌلِامْکانِ الْوَشاةِ فَلَمَا اِستَهْدَفَ الامرَ اُرْسَلَتْ عَلینا شَآبیبُ الآثار[15]؛ این همه کینه توزی ها از جنگ بدر، و انتقام جویی ها از جنگ اُحُد است که در دل های منافقان پنهان بود اما روزی که حکومت را غصب کردند تمام آن کینه ها و حسادت ها را بر ما فرو ریختند.»

برای توضیح این پاسخ و پرسش که چرا امام علی (ع) سکوت کردند؟ به نظر می رسد باید علّت سکوت امام علی (ع) به صورت خلاصه بررسی شود.

جای تردید نیست که رحلت پیامبر اکرم(ص) ضربۀ سختی بر جامعۀ اسلامی وارد کرد و جامعه را با بحران خطرناکی روبرو ساخت که هر آن و هر لحظه امکان داشت جنگ داخلی شعله ور شود و اسلام از دست برود و قبایل تازه مسلمان عرب به عصر جاهلیت و بت پرستی بازگردند. هنوز علی(ع) و جمعی از یاران با وفای پیامبر اکرم(ص) از تغسیل و تدفین حضرت فارغ نشده بودند، که دو گروه از اصحاب مدعی خلافت شدند:

1- انصار، به ویژه تیرۀ خزرج که در سقیفه جمع شدند که زمام خلافت را به سعد بن عباده رئیس خزرجیان بسپارند ولی مخالفت اوسیان کار آن ها را به شکست کشاند.

2- مهاجران و در رأس آن ها ابوبکر و عمر و هم فکران آن دو. با اینکه در اقلیت بودند، ولی با اختلافی که بین انصار ایجاد شد و اوسیان نیز به آن ها تمایل داشتند، توانستند به ظاهر آرایی جمع کنند و ابوبکر را به عنوان خلیفه معرفی نمایند.

در مقابل این گروه شخص امیرمؤمنان علی(ع) و جمعی از یاران اصلی پیامبر اکرم (ص) مثل سلمان و ابوذر و… قرار داشت که هم امامت و خلافت حق آنان بود، و هم از قدرت روحی و معنوی بالایی برخوردار بودند. این گروه بعد از مراسم تدفین رسول خدا(ص) دست به تحصُّن زدند، ولی با هجوم به خانه وحی، و مجروح نمودن حضرت زهرا(ع) و اهانت به علی(ع) تحصُّن از هم پاشیده شد.[16]

اوضاع نامناسبی بود، درگیری نظامی اصلاً به صلاح جامعۀ نوپای اسلامی نبود، لذا حضرت علی (ع) سکوت کردند و یاران خویش را نیز دعوت به سکوت نمودند، البته استدلال های منطقی می کردند، از جمله حضرت زهرا(ع) با خطبه فدکیه و غیر آن کاملاً مردم را بیدار و غصبی بودن خلافت را به اثبات رساندند. و خود حضرت علی(ع) از طریق وصیت پیامبر(ص) قرابت و لیاقت و احادیث غدیر و امثال آن محاجّه می نمودند، ولی دست به حرکت نظامی نزدند و دو امر مهم را به عنوان علت این کار بیان فرمودند:

الف) حفظ اسلام

امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند:«به خدا سوگند، من هرگز فکر نمی کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(ص) بگیرد یا من را از آن بازدارد… من دست نگاه داشتم دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند و می خواهند آیین محمد(ص) را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمین نشتابم رخنه و ویرانی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بردن بالا تر و بزرگ تر از حکومت چند روزه ای است که به زودی مانند سراب یا ابر، از میان می رود. پس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم.[17]

ب) حفظ اتحاد مسلمین

امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا عَن تِیجَانَ الْمُفَاخَرَةِ؛[18] ای مردم! امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتی های نجات (علم، اتحاد، ایمان) بشکافید و از راه اختلاف و پراکندگی دوری گزینید و نشانه های تفاخر بر یکدیگر را از سر بر زمین نهید.»

و همچنین فرمودند:«وَ اَیمُ اللَّهِ لَوْلا مَخافَةَ الْفُرْقَةِ بَینَ الْمُسْلِمینَ وَ اَنْ یعُوْدَ الْکُفْرُ وَ یبُورَ الدّین لَکنَّا عَلَی غَیرِ ما کُنَّا لَهمْ علَیهِ؛[19] به خدا سوگند! اگر ترس وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آن ها طوری دیگر بود.»

سکوت علی(ع) در قبال غاصبان و حتی همکاری آن حضرت در برخی از موارد با آن ها، بر اساس مصالح اسلام و مسلمین بوده است.

سکوت علی(ع) به این معنی نیست که از حق خود دفاع نکند و درصدد پذیرش حکومت نبوده است. زیرا بارها از حق خود دفاع نمود و از سوی دیگر، خود آن حضرت به قول استاد شهید مطهری(ره) از این سکوت به تلخی یاد نموده و آن را جانکاه می داند، چنان که خود آن حضرت فرمودند: «وَ اَغْضِیتُ عَلی القَذی وَ شَرِبتُ عَلی الشَّجی وَ صَبَرتُ عَلی اَخذِ الکَظْمِ وَ عَلی اَمرِ منَ الْعلْقَم؛[20] خار در چشم بود و چشم ها را بر هم نهادم، استخوان در گلویم گیر کرده بود و نوشیدم گلویم فشرده می شد و تلخ تر از حنظل در کامم ریخته بود و صبر کردم.»

بنابراین با توجه به مطالب ذکر شده سکوت علی(ع) برای حفظ اسلام، وحدت جامعه و جلوگیری از فتنه بوده است.

پی نوشت ها:

[1] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1402، دوم، ج 43، ص 174 و 177؛ کوکب الدّری، ج1، ص 242.

[2] کرامات فاطمیّه(ع): معجزات فاطمه زهرا(ع) بعد از شهادت، علی میرخلف زاده، بی نا، قم، 1377؛ ص 98.

[3] همان، ج 43، ص157، مناقب ابن شهر آشوب، نشر علامّه قم، اوّل، 1379ق، ج2، ص205و ص49.

[5] بحارالانوار، ج 36، ص353، حقاق الحق، ج 21، ص26.

[6] همان، ج36، ص353.

[7] الغدیر، علامه امینی، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص197، اعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، مؤسسه آل البیت قم، ج1، ص177.

[8] أعلام الهدایة، ج 3، صص 167 – 167.

[9] بحار الأنوار، ج 24، صص 17 – 18؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 11، ص 250.

[10] دلائل الامامة، محمدبن جریر طبری آملی صفیر، نشر بعثت، قم، اوّل، 1413ق، ص122.

[11] الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمدبن علی طبرسی، نشر مرتضی، اوّل، 1403ق، ج1، ص109.

[12] الامامة والسیاسة، همان، ج1، ص12، الاحتجاج، همان، ص 51 و ص80؛ بحارالانوار، همان، ج28، ص205.

[13] بحارالانوار، ج36، ص353؛ کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، علی بن محمد خزاز رازی، مصحح: حسینی کوه کمری، بیدار، قم، اوّل، 1401ق، ص199.

[14] مردم باید دور کعبه بگردند. جامعه دو کعبه دارد کعبه ثابت و کعبه متحرک که کعبه متحرک همان امام است. یعنی افکار و عقیده ها نباید کوچک ترین زاویه ای با استاندارد خدایی یعنی پیامبر(ص)،امامان(ع) و ولی فقیه داشته باشد.

[15] بحار الانوار، ج43، ص156؛ مناقب آل ابیطالب (ع)، محمدبن عل

ی ابن شهر آشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، اوّل، 1379ق، ج2، ص205.

[16] ر.ک: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه امام صادق(ع)، دوم، 1374ش، ص65.

[17] «فَأَمْسَکتُ یدِی حَتَّی رَأَیتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ عنِ الْإِسلَامِ یدْعُونَ إِلَی مَحْقِ دَینِ اللهِ و مِلَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَن أَرَی فیهِ ثلْماً»؛ الفارات، ابراهیم ثقفی، مصحح، عبد الزهرا حسینی، دارالکتب الاسلامی، قم، 1410ق، ج1، ص203.

[18] نهج البلاغه، محمدبن حسن شریفی الرضی ، مصحح: صبحی صالح، هجرت، قم، 1414ق، ص52.

[19] بحارالانوار، ج32، ص61.

[20] نهج البلاغه، همان، ص68.


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …