کوچک خان جنگلی شیر بیشه ایمان و حماسه ساز تاریخ


قبل از وقوع انقلاب اسلامی میرزا کوچک خان جنگلی را فردی طاغی و یاغی معرفی می کردند، بعضی مورخین و تاریخ نگاران و نویسندگان، حتی اندیشمندان او را تجزیه طلب و شورشگر نامیدند. قبل از سال 1344 که کتاب سردار جنگل نوشتۀ مرحوم ابراهیم فخرائی منتشر شود، شناخت روشنی از میرزا کوچک خان در اذهان نبود. در کتابهای درسی، هم به نیکویی از او یاد نمی شد. نسبت دیگری هم که به میرزا می دادند برچسب و انگ کمونیستی بود که بر وی بسته بودند. البته آگاهی مردم از میرزا کوچک خان و نهضت جنگل اندک بود، پژوهشگران نهضت جنگل تعدادشان اندک بودند و در خفا می نوشتند، البته جرات هم نبود تا چهرۀ واقعی میرزا و نهضت او به مردم شناسانده شود. هنوز افکار و اندیشه و نهضت جنگل در قائد آن میرزا کوچک خان که پیرو حق و عدالت و حقوق انسانیت و ایراندوست و فدائی جنگل بود شناخته نیست. در حقیقت میرزا کوچک خان فردی مؤمن و علاقه مند به شعائر اسلامی، نمونۀ واضحی از یک چهرۀ «دینی- میهنی»، قهرمان آزادی و قهرمان ملی که موفه نشد انقلاب گیلان را به ثمر برساند.

یونس، معروف به کوچک خان در سال 1257 ش / 1298ق. در محلۀ استادسرای رشت متولد شد. پدرش میرزا بزرگ که به شغل محرری در دفتر مالیاتی نزد میرزا عبد الوهاب مستوفی اشتغال داشت داری پنج فرزند بود. سه پسر به نام های میرزا محمد علی، میرزا یونس و میرزا رحیم(داماد حسن خان آلیانی معروف به معین الرعایا) و دو دختر که میرزا اسماعیل خان و میرزا عنایت خان و همچنین دکتر موسی خان فیض، خواهرزاده ها و نیز میرزا شعبان خان برادرزادۀ میرزا کوچک خان بودند که نام این عده به عنوان یاران و همکاران سردار جنگل همیشه به نیکی یاد می شود.

میرزا تحصیلات مقدماتی را در مدرسۀ حاج حسن، صالح آباد رشت، بعد در مدرسۀجامعه به آموختن صرف و نحو تحصیلات دینی مشغول بود. لباس طلبگی بر تن کرد. بقیۀ تحصیلات دینی را در مدرسۀ محمودیه در تهران گذراند. در سال 1270 ش/1310 ق. که وقایع تحریم تنباکو روی داد میرزا سیزده ساله بود. از همین هنگام افکار آزادیخواهی و میهن دوستی به تدریج در او شگل گرفت. در ایام وقایع مشروطه که میرزا جوانی حدودا، 25 ساله بود جذب مشروطه و مشروطه خواهان شد و در رشت انجمنی از طلاب تشلیل داد که نام آن انجمن«مجمع روحانیون» بود. میرزا از این به بعد عملا وارد مسایل اجتماعی و سیاسی شد. فعالیت هایی هم در سال های مشروطه خواهی در گیلان داشت که جزئیات آن ها در تواریخ نهضت جنگل آمده است. پس از درگذشت مظفر الدین شاه و روی کارآمدن محمد علی شاه که منجر به محدود کردن فعالیت آزادیخواهی در سراسر ایران شد، در رشت هم مشروطه خواهان خیزش اجتماعی به راه انداختند. در همین اوضاع و احوال میرزا کوچک خان به اتفاق عده ای از آزادیخواهان رشت به تفلیس رفت و در آنجا با افکار و اندیشۀ آزادیخواهان مقیم قفقاز آشنا شد. پس از اقامتی کوتاه به گیلان برگشت.

در سال 1326 هجری به هنگام شورش آزادیخواهان رشت، آقا بالاخان(سردار افخم) که حاکم گیلان بود کشته شد. میرزا به فرماندهی عده ای از مجاهدین منصوب و به اتفاق دستجات معروف که ذکر آن در تاریخ مشروطه دیده می شود به تهران راهی گشت. قبلا هم در چند پیکار محلی شرکت داشت. در این پیکارهای منطقه ای رشادت و جنگندگی خود را نشان داد. در یک موقعیتی هم به کمک ستار خان شتافت و جهت جلوگیری از هجوم ایلات شاهسون، به اردبیل سفر کرد. حدود سال های 1327 /1328 قمری که میرزا جوانی حدود سی ساله بود به دستور افسینکوف، قونسول روس در رشت که تسلطی در آن هنگام در رشت داشت به تهران تبعید شد. چنین مقرر شده بود که میرزا پنج سال در تهران بماند. پس از فرار محمد علی شاه به روسیه و ورود او به خاک ترکمن صحرا، میرزا با دسته های آزادیخواهان عازم آن منطقه شد و به جنگ محمد علی شاه مخلوع شتافت. میرزا در این جنگ تیر خورد. او را با کشتی به بادکوبه بردند، و پس از معالجه و بهبودی به گیلان برگشت و بلافاصله عازم تهران شد.

همچنان که اشاره شد اقامت میرزا کوچک خان تا سال 1333 قمری در تهران ادامه داشت. میرزا در پایتخت با انجمن هیئت اسلام که شعبه ای از اتحاد اسلامی به زعامت سید جمال الدین اسدآبادی بود آشنا شد. و در تشکیلات و مجالس آنان رفت و آمد داشت.

مرحوم مدرس این هیئت را هدایت می کرد. میرزا را مأمور کردند به گیلان رفته، دسته ای تشکیل دهد و به کارهای مبارزاتی بپردازد. میرزا از تهران با سالار فاتح مازندارنی که اوهم مانند میرزا کوچک خان فردی مبارز و آزادیخواه بود و در تهران اقامت داشت همراه شد. این دو همسفر باهم مذاکره داشتند که مشترکا کار نهضت را به پیشس ببرند. سالار فاتح اعتقاد داشت مرکزیت جنبش در مازندران باشد. میرزا به دلایلی معتقد بود گیلان برای این هدف بهتر است. در نتیجه توافق حاصل نشد و هریک به راه خود رفتند. در حالی که میرزا جوان 35 ساله ای بود به تنهایی از طریق تنکابن و لاهیجان به گیلان آمد. در لاهیجان دکتر حشمت را با خود همدل و همراه دید و وی را به کمک طلبید.

با ورود میرزا به رشت که مطابق با سال 1293/1333 ق. بود، کار نهضت شکل گرتف و پایه ریزی شد. هستۀ مرکزی هیئت اسلام با شرکت 27 نفر از علما و پیشه وران و سایر طبقات اجتماعی گیلان، انتخاب گردید. این هیئت تا پایان نهضت جنگل همانند یک مجلس شورا عمل می کردند و در خدمت اهداف میرزا بودند. (اسامی این هیئت در کتاب های نهضت مجنگل نقل شده است.)

حدود 3000 نفر از همان ابتدا به میرزا کوچک خان پیوستند. کم کم میرزا به فر تهیه اسلحه افتاد. از طریق آلمانی ها و اطریشی ها و ترک های عثمانی اسلحه و بعضی مهمات فراهم آورد. از میان دوستان و همفکران خود عده ای را در مسئولیت های مختلف گمارد و برای هر مسئولیت کمیته ای تشکیل داد و سازمان نسبتا منسجمی پدید آمد. قونسول روس در رشت از تشکیل چنین جمعیت و سازمانی آگاهی یافت و عده ای را دائما در تعقیب جنگلیان می فرستاد. حاج احمد کسمائی و حسن آلیانی معروف به معین الرعایا که هردو از متنفذین فومنات(غرب گیلان) بودند به میرزا پیوستند. درگیری های محلی در سراسر گیلان، همواره برضد اجانب و بیگانه پرستان روی می داد که اولین برخورد شدید با روس ها در قریۀ«ماکلوان» در غرب رشت بود که منجر به شکست قوای روس ها شد. مرکز عملیات میرزا کوچک خان در«گواب زرمخ» و مرکز متعلق به حاج احمد کاسئی در قریۀ«کسما» در هر محل در منطقۀ فومنات بود. تعدادی از افسر آلمانی، اتریشی و ترک به تربیت نظامیان جنگل در خدمت جنگلیان برودند.

وقایع جنگ جهانی مشکلاتی برای ایران فراهم نموده بود. قوای انگلیس و روس در منطقه همدان و قزوین و رشت که محل عبور آنان بود دست درازی و غارت هایی را انجام می دادند. به ویژه تجاوزات روس ها در این مناطق اسفبار بود. پس از وقوع انقلاب 1917 شوروی، قوای روس های تزاری مقیم ایران به قصد خروج از ایران صدماتی به اهالی همین مناطق که ذکر شد وارد نمودند. به هنگام عبو قوا از منطقۀ گیلان، میرزا کوچک خان با آنان پیمانی بست که با کمک نیروهای جنگلی خاک گیلان را ترک کنند. انگلیسی ها نیز به سبب دستیابی به منابع نفتی قفقاز تصمیم به حرکت از سمت گیلان داشتند که موانع و مشکلاتی برای مردم گیلان و جنگلی ها فراهم شد. جنگ و گریز و درگیری های محلی در منطقۀ گیلان همچنان ادامه داشت و روند نهضت جنگل رفته رفته به پیش می رفت و این نهضت هرروز قوی تر و ریشه دارتر می شد بطوری که تمامی خاک گیلان را فراگرفته بود.

در سال 1335 قمری روزنامه«جنگل» که ناشر افکار جنگلیان بود، منتشر شد و شعار «نگاهبانان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان»  سرلوحۀ آن روزنامه بود. در شماره 28 سال اول این اعلامیۀ جنگلیان دیده می شود«اما قبل از هرچیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم، استقلال به تمام معنی کلمه یعنی بدون اندک مداخلۀ هیچ دولت اجنبی، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی که هرچه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است. ما طرفدار یگانگی عموم مسلمانانیم. این است نظریات ما که تمام ایرانیان را دعوت به همصدایی کرده، خواستار مساعدتیم».

در سال 1337 قمری، تسلیم شدن دکتر حشمت، یار مجاهد و برجستۀ میرزا کوچک خان با 270 نقر از یارانش و اعدام او در تاریخ 11 شعبان 1337 در رشت، واقعۀ مهلکی بود که ضربۀ سختی بر پیکر نهضت جنگل وارد ساخت. دکتر حشمت طبیب مجاهد و آزادیخواه با ایمان، در جنبش مشروطه هم فعال بود. او اهل طالقان بود که در لاهیجان می زیست. وی یک بار به نمایندگی جنگلیان به تهران رفت و با مستوفی الممالک رئیس الزورا مذاکره نمود. تسلیم شدن دکتر حشمت که در اثر خستگی تاب و توان او ضعیف شده بود در حقیقت کمر میرزا را شکست.

نخستین جمهوری شورائی در ایران

موقعیتی فرا رسید که به علت فشارهای اندرونی در اثر نقاق، و دسیسه های انگلیس هاغ و روس ها و تضییقات دولتیان، عرصه بر میرزا تنگ شد. قائده جنگل با تحیر فراوان همیشه با یاران وفادارش در مشورت بود. در سال 1299 شمسی نامه ای به انقلابیون روسی که باز باکو به لنکران آمده و آنجا مستقر بودند برای میزرا کوچک خان ارسال شد که اظهار تمایل کدره بودند با میرزا و یارانش گفتگو کنند. میرزا هم یکی دو نفر از نزدیکان خود را برای ملاقات و مذاکره با آنان به لنکران فرستاد. آنان پیشنهاد داده بودند که آمادگی دارند به ایران آمده، با کمک هم بر ضد انگلیس قیام کنند. با اینکه میرزا به آنان فهمانده بود که حق ورود به خاک گیلان را ندارند، مع هذا در اردیبهشت ماه 1292 شمسی ارتش سرخ با کشتی های جنگی و دو هزار نفر وارد انزلی شدند. میرزا پس از مشورت با دوستان و مشاورانش تصمیم گرفت روانۀ بندر انزلی شده با آنان مذاکره نماید.

سردار جنگل در میان استقبال شدید اهالی بندر انزلی وارد این شهر شد. تعدادی از زعمای جنگل همراه میرزا بودند. چند نفری از نمایندگان ارتش سرخ خواهان ملاقات با میرزا کوچک خان شدند. میرزا هم بی میل نبود تا از خواستۀ آنان اطلاع دقیق حاصل کند. در جلسۀ اول آنان سخنانی گفتند و پیشنهاداتی به میرزا دادند. مبنی بر این که او هم سیاستی مانند بلشویک ها را در پیش بگیرد. میرزا از این پیشنهاد آشفته شد و با آنان گفت مردم ایران مسلمانند و تعصب دارند، در هیچ صورت افکار آنان را نخواهند پذیرفت…… در جلسۀ روز بعد کمیسر عالی قفقاز و فرماندۀ ارتش سرخ وارد جلسه شد و به دوستان خود گفت که حق با میرزا است. از طرف دیگر بعضی از همراهان کج اندیش میرزا به او پیشنهاد دادند برای اینکه از کمک نیروهای سرخ برای پیشرفت اهداف خود سود جسته و در مقابل دسیسه های انگلیسی ها و دولتیان به قدرت خود بیفزایند، بد نخواهد بود اگر از توان انقلابی نیروهای ارتش سرخ بهره بده شود. نتیجتا میرزا را متقاعد می کنند که تعدادی از شروط آنان را بپذیرد. چند شرط مانند عدم پذیرش اصول کمونیسم، تاسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت، عدم مداخلۀ شوروی ها در ایران و سپردن مقدرات انقلاب به دست مردم جزو مذاکرات اولیه بود که طرف ایرانی اصرار به پیروی از آن داشت. توافقی بین طرفین صورت گرفت و بر روی کاغذ نقل شد. در این حالت قائده نهضت جنگل با قبول یک «چرخش ظریف سیاسی» که تبعا ناشی از بعضی اشتباهات بود پذیرفت که به طریق دلخواه با آنان همکاری داشته باشد.

میرزا دو سه روز بعد به رشت مراجعت کرد و مورد استقبال چشمگیر مردم واقع شد. از رشت به فومنات رفت و در قصبۀ«کما» کنگره ای را تشکیل داد. جنگلیان در این کنگره روش اجتماعیون و اصول سوسیالیزم را پذریرفتند. میرزا رسما اعلام کدر «حکومت موقت جمهوری همۀ اقوام بشر را یکی دانسته، تساوی حقوق دربارۀ آنان را قائل و حفظ شعائر اسلامی را فرایض می داند». سرانجام چند روز بعد، اولین جمهوری با همکاری حزب اعتدالیون باکو که از ایرانیان مقیم باکو بوجود آمده بود مشخصا به ورش سوسیالیسم تشکلی شد که در رأس آن جمهوری، میرزا کوچک خان جنگلی به عنوان صدر شورای کمیتۀ انقلاب قرار گرفت. (اسمامی در کتب جنگل آمده است). عده ای هم در مسئولیتهای مختلف اداری و فرهنگی و نظامی گمارده شدند. میرزا با هدف سرنگونی انگلیسی ها و رهایی از یوغ دولت جبار و خائن تن به این کار داد که به عقیدۀ بعضی ها از نکات منفی این حرکت انقلابی بود. بعدها شخصیت هایی مانند احسان الله خان دوستدار، خالوقربان و حیدر خان عمو اوغلوکه به جرگۀ جنگلیان و نهضت جنگل پیوستند که هریک را باید در مقولۀ جداگانه بازگفت و نوشت.

میرزا کوچک خان قائد نهضت جنگل بلافاصله در اعلامیه ای نوشت(ارتش سرخ و عموم اهالی باید عادت مملکتی و شعائر دینی را مراعات نموده، مرتکب منهیات نشوند. در صورت ارتکاب مجازات خواهند شد». میرزا خیلی زود درک کرد که عده ای دست اندرکارند تا این جمهوری جدید را به ریسمان سرخ بلشویکی وصل کنند. مدتی گذشت، چون خیانت بعضی از سران جمهوری به تدریج آشکار شد، میرزا از این جریانات خشمگین شد و به عنوان اعتراض با تنی چند از یاران صمیمی خود به جنگل پناه می برد و بدین وسیله اعتراض خوش را ابراز داشت. البته اعلامیه ای می دهد و دلایل اعتراض و نارضایتی خود را دقیقا می نویسد(این اعلامیۀ مفصل که بسیار گویا و اثر گذار بود در کتاب های جنگل نقل شده است). سکوت و نزوا و کناره گیری را ترجیح می دهد.

در این هنگام و در حالی که میرزا در گوشۀ نزوا بود، اعتراض نامۀ دیگری برای نریمانف، صدر شورای جمهوری قفقاز فرستاد و از خلف وعدۀ بعضی وابستگان به آنان گله گذاری کرد. پس از آن تنی چند از فراد خائن و وابسته به شوروی در غیاب میرزا دست به کودتا زدند و کابینۀ دیگری تشکیل دادند با نام«هیئت دولت کودتا» و احسان الله خان دوستدار را به عنوان سرکمیسر در صدر قرار دادند. خالو قربان کمیتۀ جنگ، پیشه وری کمیتۀ کشور، ابوکف فرماندۀ قوا در کابنیۀ قرار می گیرند. طربیعتا دو دستگی و نفاق واقعی دیگری در روند نهضت جنگل پدیدی آمد احسان الله خان دست به تحرکاتی زده و به قصد تسخیر پایتخت ابتدا با کمک قوای ارتش سرخ، رشت را تصرف نمود. حتی قوایی را جهت تصرف مازندران گسیل نمود، که میرزا متوجه شده، یکی از یاران خود، سیف الله خان درویس را با عده ای به سوی مازندران حرکت داده، قوا را عودت می دهد. دولت کودتا هم در انجا وظایف و حفظ موقعیت به دست آمده ناتوان بود.

در اواسط سال 1299 شمسی احسان الله خان و خالو قربان نامه ای برای میرزا نوشته و به جنگل، همانجایی که میرزا گوشه گرفته بود می فرستند و پیشنهاد آشتی می دهند. میرزا کوچک خان هم با در نظر گرفتن مصالح نهضت و جوانب کار و اینکه نهضت رو به سستی و ضعف نهاده بود، طی نامه ای ملامت آمیز در جواب آنان می پذیرد که کماکان و مشترکا به همکاری خود ادامه دهند و. افراد مذکور به اضافه حیدر خان عمو اوغلی که به تازکی به این جمع ملحق شده بود به دیدار میرزا می شتابند و به تفاهم می رسند که به همکاری خود ادامه دهند. این اتحاد مجدد و همبستگی دوباره موجب شد تا دولت های روس و انگلیس به تکاپو بیفتند و در فکر دسیسۀ جدید باشند. هیئت جدید کابینۀ مجددی تشکیل می دهند و این بار مجددا میرزا کوچک خان در صدر قرار می گیرد که نام آن را «کمیتۀ انقلاب» می گذارند. افرادی مانند حیدر خان عمو اغلی و خالو قربان و احسان الله خان و میرزا محمدی به عنوان همکاران جدید وارد عمل شدند. چندی نگذشته بود که احسان الله خان از این گروه خارج شد و سرخوش به جای او وارد گروه گردید.

از مردادماه 1300 شمسی به بعد مسائلی به تدریج روی داد که موجبات اضمحلال و شکست نهضت را فراهم ساخت. واقعۀ«ملا سرا» بوجود آمد که در آن ماجرا حیدرخان عمو اغلی دستگیر و کشته شد. متعاقب آن خالو قربان خود را تسلیم قوای دولتی نمود، و بالاخره احسان الله خان مخفیانه به شوروی گریخت، تا اینکه رضا خان سردار سپه با قوای دولتی به رشت آمد و در پادگان دولتی رشت مستقر گردید. بین میرزا و رضا خان وزیر جنگ مکاتباتی ردوبدل شد و نمایندگانی از سوی رضا خان حامل پیامهایی سوی جنگلی می روند. میرزا کوچک خان در جواب، فرستادگانی را از جانب خود از جنگل به رشت به دیدار رضا خان گسیل می دارد. این رفت و آمدها بین فرستادگان میرزا کوچک خان و رضا خان موجب شده بود تا این دو، دو روز بعد در مکانی مانند جمعه بازار یا صومعه سرا یکدیگر را ملاقات کنند و به گفتگو بنشینند. مقرر چنین شده بود که یکی از این دو محل برای ملاقات در نظر گرفته شود. در آخرین مرتبه نامه ای که رضا خان برای میرزا کوچک خان فرستاد چنین پیام داد:

«… تا اینجا اقدامات میرزا درست است و همه اش از کمال حسن نیت و ملت خواهی و وطن پرستی بوده است. من شخصا به نام دولت ایران تصدیق می کنم که عملیات انقلابیون جنگل به نفع ملت و کشور ایران بوده که در روزهای باریک کمکهای شایسه ای در جلوگیری از تعرض بیگانگان نموده اند و جای آن داشت که میرزا خود را به مرکز می رسانید و زمام امور را به دست می گرفت، لیکن به علت دوری از مرکز توفیق نیافت. اکنون من در مرکز قیام کرده و همان منظور انقلابیون جنگل را تعقیب می کنم. چنانچه میرزا به طهران رسیده بود می توانست جمع منویاتش را اجرا کند، اما من تا به حال یک قسمت از منویاتش را اجرا کرده ام و از این به بعد نیز قسمت مابقی را اجرا خواهم نمود. حاضر شوید در این منظور مشترک با ما همکاری نمائید… سپس می گویند به میزرزا بنویسید تقاضا دارم دست به دست هم داده، ایران را نجات دهیم». (این پیام در صفحۀ 377 کتاب سردار جنگل، نوشتۀ ابراهیم فخرائی چاپ شده است).

مغرضین در یک فعل و انفعال، با ایجاد درگیری تصنعی بین فرستادگان دو گروه موجبات جنگی بین قوای جنگل و نفرات نظامی دولتی را فراهم ساختند که طی آن تعدادی از قوای دولت کشته شدند و عده ای، هم از جنگلیان. در نتیجه ملاقات آن دو هیچگاه صورت نگرفت. قوای دولتی هم به قصد انتقام جوئی قوای جنگل را تارومار نمود. میرزا حسن خان آلیانی (معین الرعایا) یار دیگر میرزا کوچک خان، خود را تسلیم قوای دولتی کرد پس از آن، دسته دسته از جنگلیان خود را به قوای دولتی تسلیم نمودند.

آخرین نامه ای که به تاریخ 5 آبان 1300 شمسی از میرزا کوچک خان به یادگار مانده، جملاتی از آن چنین است«… با رویه ای که رشمنانمان در پیش گرفته اند شاید بتوانند به طور موقت یا دائم توفیق حاصل کنند، ولی اتکای من و همراهانم به خداوند دادگری است که در بسیاری از نی مهالک حفظم نموده است. افسوس می خورم که مردم ایران مرده پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید، که بوده ایم و چه خواسته اینم و چه کرده ایم…. امروز دشمنانمان مار را دزد و غاررتگر خطاب می کنند و حال آنکه هیچ قدمی جز در راه آسایش و حفاظت مال و ناموس مردم برنداشته ایم. ما این اتهامات را می شنویم و حکمیت ار به خداوند قادر و حاکم علی الاطلاق واگذار می کنیم.» میرزا هم در شرایطی که فقط 8 نفر از جنگلیان مانده بودند به همراه گائوک آلمانی(هوشنگ) یاور وفادار میرزا به قصد دوری جستن از شرایط موجود به منظور رفتن به خلخال در راه کوهستانی«گیلوان» میان برف و کولاک از حرکت باز می مانند و دچار سرمازدگی شدید شده، در شرف مرگ قرار می گیرند که مرد مکاری پیکر مرده آنان را به یاری عده ای از اهالی قصبۀ«خانقاه» به آنجا منتقل می کنند(30 آذرماه 1300 شمسی). در خانقا به دستور محمد خان سالار شجاع برادر امیر مقتدر طالش که عداوتی بین آنان و جنگلیان بود، سر میرزا از بدن او جدا شد. بدن را در همان قصبه دفن کردند. سر بریدۀ میرزا این قهرمان ملی و آزادی و سردار جنگل را به رشت آوردند و به فرمانۀ پادگان تحویل دادند. سر بریدۀ میرزا کوچک خان جنگلی را مدت ها در کنار سربازخانه به نمایش گذاشتند. سپس خالو قربان سر بریده را به رسم ارمغان به تهران نزد رضا خان بردبه دستور سردار سپه، سر میرزا را در قبرستان چهار راه حسن آباد که اکنون محل آتش نشانی است دفن کردند. یکی از دوستان میرزا مخفیانه سر میرزا را از گور گرفته و به رشت آورد و در سلیمان داراب رشت به خاک سپرد. پس از شهریور 1320 آزایخواهان گیلان محرمانه جسد میرزا را از قصبۀ خانقاه به رشت آورده در جوار سر بریده میرزا مدفون می نمایند.

همایش بازشناسی نهضت جنگل

به دعوت و فراخوانی شورای اسلامی شهر رشت، همایش بازشناسی نهضت جنگل در روزهای 16 و 17 مهرماه 1381 در شهرستان رشت برگزار شد. از کارهای بایسته و شایسته ای که سزاوار میرزا کوچک خان جنگلی موجد نهضت جنگل بود، و چهرۀ این مرد ایده آلیست و روشنفکر مذهبی و مبلغ آزادی مورد تجزیه و تحلیل و تجدیدنظر قرار گرفت. قبل از وقوع انقلاب اسلامی میرزا کوچک خان جنگلی را فردی طاغی و یاغی معرفی می کردند، بعضی مورخین و تاریخ نگاران و نویسندگان، حتی اندیشمندان او را تجزیه طلب و شورشگر نامیدند. قبل از سال 1344 که کتاب سردار جنگل نوشتۀ مرحوم ابراهیم فخرائی منتشر شود، شناخت روشنی از میرزا کوچک خان در اذهان نبود. در کتابهای درسی، هم به نیکویی از او یاد نمی شد. نسبت دیگری هم که به میرزا می دادند برچسب و انگ کمونیستی بود که بر وی بسته بودند. البته آگاهی مردم از میرزا کوچک خان و نهضت جنگل اندک بود، پژوهشگران نهضت جنگل تعدادشان اندک بودند و در خفا می نوشتند، البته جرات هم نبود تا چهرۀ واقعی میرزا و نهضت او به مردم شناسانده شود. هنوز افکار و اندیشه و نهضت جنگل در قائد آن میرزا کوچک خان که پیرو حق و عدالت و حقوق انسانیت و ایراندوست و فدائی جنگل بود شناخته نیست. در حقیقت میرزا کوچک خان فردی مؤمن و علاقه مند به شعائر اسلامی، نمونۀ واضحی از یک چهرۀ «دینی- میهنی»، قهرمان آزادی و قهرمان ملی که موفه نشد انقلاب گیلان را به ثمر برساند.

در همایش مذکور نزدیک به هفتاد مقاله ارائه شد که حدود 14 مقالۀ ارائه شده طی دو روز برپایی همایش قرائت شد. چکیدۀ مقالات همایش در کتابچه ای به چاپ رسید و نگارنده خیلی تاسف خورد از اینکه حدود یک سوم از مقالات واقعا تحقیقی و پژوهشگرانه بود. افراد محقق و شاخص و مطلع در نهضت جنگل نیز در این همایش بسیار اندک بودند. اسامی آشنای بسیار معدودی در کتابچه دیده شد.

اعضای برگزار کننده به ویژه دئیس محترم شورای اسلامی شهر رشت کار خود را مقبولانه انجام دادند. اما کم توجهی این عدۀ شریف به اصل موضوع که همانا شناخت واقعی چهرۀ کوچک خان بود هیچ کمکی نکرد. از چهره های شناخته شدۀ علمی که در کار نهضت جنگل، اعم از ایرانیان مقیم خارج یا پژوهشگران وطنی که شناخت دقیق و کافی داشتند باید بهره برده می شد تا به غنای همایش افزوده می گشت که متأسفانه چنین نشده بود.

چهار حلد کتاب از طرف برگزار کنندگان همایش چاپ و در روزهای برگزاری توزیع شد به این شرح:

بازتاب نهضت جنگل در هنر و ادبیات/ هوشنگ عباسی

حیدر خان عمواوغلی/محمد رادمنش

خاطرات آقاخانی درّامی/افشین پرتو

نقش احسان الله خان در نهضت جنگل/فریدون نوزاد

کتاب بازتاب نهضت جنگل در هنر و ادبیات آقای هوشنک عباسی(شاعر) مفید و جذاب است که نگارنده شرح توصیف آن را جداگانه خواهم نوشت و در یک مجلۀ ادبی ان شاء الله به چاپ خواهد رسید. کتاب دیگر به نام خاطرات آقا خان درّامی نگارش آقای افشین پرتو که جزوۀ نسبتا کوچک و خاطرات فرزند عسکر خان درامی اهل آبادی درّام در منطقه طارم است. این شخص در زمان نهضت جنگل با میرزا کوچک خان همکاری خوبی داشت.

در پایان جا دارد از آقای سروش اکبرزاده رئیس محتم شورای شهر رشت که با همت خود و همکاران گرامی ایشان این همایش راه اندازی شد. از طرف خود و گیلانیان مقیم مرکز صمیمانه سپاسگزاری نماید. ان شاء الله هر چه سریع تر مجموعه مقالات که ظاهرا در دو جلد خواهد گنجید به صورت منقح و آبرومندی عرضه شود.

در خاتمه تعدادی از کتاب ها و تحقیقات دربارۀ میرزا کوچک خان و نهضت جنگل که در این نوشتار نیز مورد استفاده قرار گرفته اند، فهرست شده اند:

1- سردار جنگل، نوشته ابراهیم فخرائی، انتشارات جاویدان، از سال 1344 چاپهای مکرر

2- نهضت جنگل و اتحاد اسلام(اسناد محرمانه و گزراشها) ، به کوشش فتح الله کشاورز، از انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371

3- قیام جنگل(یادداشت های میرزا اسماعیل جنگلی خواهرزاده میرزا کوچک خان)  با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، 1357

4- تاریخ انقلاب جنگل، تألیف محمد علی گیلک (خمامی) انتشارات گیلکان، 1371

5- نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی در ایران، شاپور رواسانی، انتشارات چاپخش، 1363

6- نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی اجتماعی گیلان و قزوین، صادق کوچک پور، به کوشش سید محمد تقی میرابو القاسمی، انتشارات گیلکان، 1369

7- جنبش میرزا کوچک خان بنابر گزارش های سفارت انگلیس، گردآورنده و مترجم غلامحسین میرزاصالح، نشر تاریخ ایران، 1369

مرامنامۀ جنگل

آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطۀ منتخبین ملت. پیشرفت این مقاصد را فرقه «اجتماعیون» به موارد ذیل تعقیب می نمایند.

مادۀ اول

1- حکومت عامه و قوای عالیه در دست نمایندگان ملت جمع خواهد شد.

2- قوای مجریه در مقابل منتخبین مسئول بوده و تعیین آنها از مختصات نمایندگان متناوب ملت می باشد.

3- کلیه افراد بدون فرق نژاد و مذهب از حقوق مدنیه بطور مساوی بهره مند خواهند بود.

4- آزادی تامۀ افراد انسان در استفادۀ کامل از قوای طبیعی خود.

5- القای کلیۀ شئون و امتیازات.

مادۀ دوم: حقوق مدنیه

6- مصونیت شخص و مسکن از هر نوع تعرض و حریت اقامت و مسافرت.

7- آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام و تعطیل.

8- هریک از افراد ملت که به سن 60 سالگی برسد از طرف حکومت حقوق تقاعد خواهد گرفت و در مقابل آن ترویج ادبیات و اصلاح اخلاق جماعت را عهده دار خواهد بود.

9- تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی

ماده سوم: انتخابات

10- انتخابات باید عمومی و متناسب و مساوی و مستقیم باشد.

11- هریک از افراد 18 ساله حق انتخاب کردن و 24 ساله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را دارا هستند.

مادۀ چهارم: اقتصاد

12 – منابع ثروت از قبیل خالصجات، رودخانه ها، مراتع و جنگل ها، دریاها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزء علاقۀ عمومی است.

13- مالکیت ارضی با ملاحظۀ تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق می شود که حاصل آن عاید تولیدکننده شود.

15- تبدیل مالیاتهای غیرمستقیم به مستقیم تدریجا.

ماده پنجم: معارف، روحانیت، اوقاف

 16 – تعلمات ابتدایی برای کلیه اطفال مجانی و اجباری است.

17- تحصیلات متوسطه و عالیه برای اطفالی که استداد داشته باشند مجانی و حتمی است.

تبصره: محصلین در انتخاب برخی از فنون آزادند.

18 – انفکاک روحانیت از امور سیاسی و معاشی.

19- دیانت چون از عواطف قبیله است باید مصون از تعرض باشد.

20- ضبط و اداره کل اوقاف در دست عامه و تخصیص عواید آن ها به مصارف عمومی و امور خیریه و صحیه و تأسیس کتابخانه های عمومی.

مادۀ ششم: قضاوت

21- قضاوت باید سریع، ساده و مجانی باشد.

22 – تبدیل تنبیهات به اصول تکدیری.

23- حبس مقصرین به اعمال شاقه باید به مدرسه و دار التربیۀ اخلاقی تبدیل شود.

ماده هفتم: دفاع

24- ورزش و مشق نظامی برای مدارس ابتدایی و متوسطه اجباری است.

25- برای تحصیل فنون نظام، مدارس عالیه تأسیس خواهد شد.

26- در مقابل تهاجمات ضداصول اخلاقی و تجاوزات کشورستانی، دفاع از وظایف عمومی و اجباری است.

مادۀ هشتم: کار

27- ممنوع بودن کار و مزدوری برای اطفالی که سنشان به 14 نرسیده.

28- برانداختن اصول بیکاری و مفتخواری به وسیلۀ ایجاد مؤسسات و تشکیلاتی که تولید کار و شغل می نمایند.

29- ایجاد و تکثیر کارخانجات با رعایت حفظالصحۀ کارگران.

30- تجدید ساعات کار در شبانه روز منتهی به هشت ساعت- استراحت عمومی و اجباری در هفته یک روز.

مادۀ نهم: حفظ الصحه

تأسیس دار العجزه و مریضخانه های عمومی و مجانی.

32- رعایت نظافت و حفظالصحه در مجامع منازل و مطبخ ها و کارخانجات و غیره.

33 – انتشار قوانین صحی در بین عامه.

34- جلوگیری از امراض مسریه و مسکرات، منع استعمال افیون و سایر مواد مخدره.


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …