نقش عمّار بن یاسر در دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی صدر اسلام


عَمّار بن یاسر یکی از یاران رسول خدا (ص) بود که در دوران دعوت مخفیانۀ عصر بعثت اسلام آورد. خانواده او از سوی اشراف مشرک مکه به سختی شکنجه می شدند، بسانی که پدر و مادر وی در راه اسلام شهید شدند و خودش نیز چنان شکنجه می شد که هیچ یک از یاران رسول خدا (ص) به اندازة وی در راه اسلام شکنجه نشدند. عمّار در حیات خود ایمان و یقین کامل به خدای متعال داشت، آن گونه که رسول خدا (ص) وی را پیوسته همراه حق می دانست. عَمّار شناختی عمیق از اسلام داشت وبصیرت ومعرفت کامل وی سبب شده بود تا فتنه ها را به خوبی بازشناسد وحقیقت را تبیین نماید و در فراز و نشیب حوادث مواضعی ثابت اتخاذ کند. به همین سبب در دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی مکه و در تضعیف موقعیت مشرکان و گسترش اسلام در این شهر نقش مهمی داشت. عمار در دروه هجرت همواره مدافع اسلام و در تمامی غزوات شرکت فعال داشت. پس از رحلت رسول خدا(ص) وی در عصر سه خلیفه اول از اهل بیت حمایت کرد و از مخالفان بیعت با خلیفه اول بود. وی در روزگار خلیفه دوم مدتی استاندار کوفه بود و در دوره عثمان جزو معترضان به شیوه حکمرانی وی بود و از سوی وی شکنجه شد. عمار در روزگار خلافت امام علی (ع) جزو حامیان سرسخت آن حضرت بود و در جنگ جمل و صفین از وی حمایت کرد و در این راه به شهادت رسید. بدین سان عمار در دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی صدر اسلام تاثیر فراوان داشت روش تحقیق در این مقاله توصیفی تحلیلی و روش جمع آوری مطالب به صورت کتابخانه ای با استفاده از منابع درجه اول تاریخ نگاری اسلامی است. فرضیۀ مقاله آن است که عمّار بن یاسر در دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی صدر اسلام وتثبیت موقعیت و نظریه امامت الهی اهل بیت تأثیر فراوان داشت.

مقدمه

تغییرات قابل رویت سیاسی ‚اجتماعی ‚فرهنگی و اقتصادی در طول زمان که جریان تحولات تاریخی یک جامعه را متحول کند، دگرگونی گویند.منظور از دگر گونی اجتماعی عبارت است از تغییر قابل رویت در طول زمان به صورتی که کم دوام نباشد و در ساخت یا وظایف سازمان اجتماعی یک جامعه اثر گذارد و جریان تاریخی آن را دگرگون کند (گی روشه، ١٣٧٠: ٢٦) از منظر جامعه شناسی تاریخی دو عنصر مرتبط با هم یعنی تداوم و تغییر قابل مشاهده می باشند. گذر زمان نمایشی ازچگونگی درجات شدت وضعف تغییر در جامعه در چشم اندازهای مختلف است، چنین وضعی نشان از تثبیت اوضاع اجتماعی دارد و حتی از منظر هویت شناسی می تواند پیوسته منظر کم وبیش ثابتی را جهت کلیت اجتماعی به نمایش گذارد. نخبگان اجتماعی در فراز و فرود تاریخی یک جامعه تغییر ساختی به وجود می آورند. کارگزاران تغییر را در مباحث تاریخی، نوابغ و قهرمانان و در علوم اجتماعی گروه مرجع، خواص یا نخبه مینامند. از دیدگاه جامعه شناسان نخبگان را بر اساس اقتدار ونفوذ به شش گروه تقسیم کرده اند: ١- مذهبی، ٢- تکنوکرات، ٣- مالکیت، ٤- ایدئولوژیک، ٥- خارق العاده، ٦- سمبولیک (گی روشه، ١٣٧٠: ١٥٣). این نخبگان در سیر حوادث تاریخی بر حسب شرایط اجتماعی می توانند تاثیر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی بر جامعه خود داشته باشند. عمار بن یاسر یکی از از مسلمانان نخستین و ازصحابه رسول خدا(ص) و کارگزاران و عناصر کلیدی تغییر بود که در تغییرات ساختی اجتماعی و فرهنگی صدر اسلام تاثیر فراوان داشت.

نقش عَمّار بن یاسر در دگرگونی های اجتماعی صدر اسلام

نسب عمّار: انسابیان نسب وی را چنین نگاشته اند: عمّار بن یاسر بن عامر بن مالک بن کنانة بن قیس بن حصَین بن ودیم بن ثعلبۀ بن عَوف بن حارِثۀ بن عامر بن یام بن عَنس. (ابن سعد، بی تا، ٣: ٢٤٦). سکونتگاه قبیلۀ عَنس در نجد یمن، در دو فرسخی شرق ذمار، در مکانیبه نام مِخلاف عَنس بود (همدانی، ١٩٨٩م: ١٧٩ و ٢٠٦). ماجرای حضور عمّار در مکه در منابع چنین آمده است که پدر عمّار به همراه عموهای وی برای یافتن برادرشان به مکه آمدند، و یاسر در این شهر ساکن شد و با ابوحذیفه بن مغیره مَخزومی هم پیمان گردید. ابوحذیفه کنیزی به نام سمیه را به همسری وی درآورد (ابن اثیر، بی تا، ٤٥:٤). عمّار فرزند یاسر و سمیه، حدود ٤٢ سال پیش از بعثت به دنیا آمد. وی به همراه والدین و برادر بزرگ خود عبدالله در مکه زندگی میکرد که رسول خدا (ص) به رسالت مبعوث گردید.

پایداری و مقاومت عَمّار در راه اسلام

عمّار در عهد دعوت مخفیانۀ رسول خدا(ص)، به همراه صهَیب بن سَنان در خانۀ ارقم پای کوه صفا اسلام آورد. پس از وی پدر و مادرش اسلام آوردند. با آشکار شدن دعوت رسول خدا (ص) عمّار به همراه دیگر مسلمانان مستضعف که قدرت و مکنتی نداشتند مورد شکنجۀ سران قریش قرار گرفتند(ابن سعد، بی تا، ٢٢٧:٣ و ٢٣٠). سران مکه این گروه را هنگام ظهر و شدّت گرما به سختی شکنجه میکردند تا از دین خود دست بردارند، ولی آنان که در ایمان خود استوار بودند، دست از اسلام برنمیداشتند. قریشیان بر شدّت فشارهای خود افزودند. آنان به ویژه عمّار وصهیب و بلال و عامر بن فهیره را به وضعی فجیع شکنجه می کردند. در این میان، عمّار با آتش شکنجه می شد؛ از این رو رسول خدا (ص) به نزد عمّار می رفت وبر سر او دست می کشید ومی فرمود: «یا نار کونی بردا وسلاما علی عمّار کما کنت علی إبراهیم»(ابن سعد، بی تا، ٢٤٨:٣). سمیه مادر عمّار بر اثر شکنجه -های بسیار سخت به شهادت رسید وپدرش نیز پس از مدتی به واسطۀ جراحات وارده از دنیا رفت. قریش آن – چنان بر این گروه مستضعف سخت گرفت که آنان در زیر شکنجه نمی فهمیدند چه می گویند وناچار شدند از بت های قریش به نیکی یاد کنند. آنگاه این آیه دربارة عمّار نازل شد: «مَن کفر باللهِ مِن بعدِ إیماِنه الا مَن اکِره و قلبه مطمئن بالإیمان ولکن مَن شرحَ بالکفرِ صدرا فعلیهم غضب مِن الله ولهم عذاب عظیم»: کسانی که پس از ایمان آوردنشان، به خدا کافر شوند، نه آن کسی که به گفتن سخنی کفرآمیز مجبور گردد ولی دلش به ایمان آرامش یافته است، بلکه کسانی که سینه را برای کفر گشوده اند، خشمی از جانب خدا بر آنان خواهد بود وعذابی بزرگ خواهند داشت (نحل ١٠٦:١٦). به همین سبب رسول خدا (ص) هنگامی که نگرانی عمّار را مشاهده کرد فرمود: «ایمان در قلبت چه جایگاهی دارد؟» عمّار گفت که در ایمان استوار است. رسول خدا فرمود: «بار دیگر نیز می توانی چنین کنی»(ابن سعد، بی تا، ٢٤٩:٣).

عمّار احتمالا جزو مهاجران به حبشه بود و مأمور بود چگونگی استقرار مهاجران را به اطلاع رسول خدا (ص) برساند؛ به همین سبب به زودی به مکه بازگشت (ابن هشام، ١٣٧٥ق، ٣٣٠:١ و ٣٦٧). وی نیز به مانند دیگر مسلمانان مکه، در سال هفتم بعثت در محاصرة اقتصادی شرکت داشت و سختی های بسیار تحمل کرد. عمار در حماسۀ مقاومت در درّة ابوطالب که تجربۀ نخستین تشکیل هسته های مقاومت امّت اسلامی برای آیندة درخشان بود، حضور داشت. عمّار پس از خاتمۀ محاصرة اقتصادی، همواره در مکه یار ومددکار رسول خدا (ص) بود ودر محرم یا صفر سال چهاردهم به همراهی مهاجران به یثرب هجرت کرد. (ابن سعد، بی تا، ٢٤٩:٣). بدین سان عمّار در دوران بعثت در رشد و گسترش اسلام و دفاع از آن و تضعیف مشرکان نقش مهمی داشت، به گونه ای که در تغییرات فرهنگی مکه موثر واقع شد.

عمّار در دوران هجرت در راه اسلام و شکوفایی بر تلاش و کوشش خود افزود. وی در ساختن مسجد قبا و مسجد النبی نیز حضوری فعال داشت و با فداکاری خشت ها را جا به جا می کرد. هنگامی که اصحاب رسول خدا (ص) خشت زیادی بر وی بار کردند، پیش رسول خدا (ص) آمد وگفت: اینها مرا کشتند. آن حضرت فرمود: «لیسواِ بالذین یقاِتلونک، إنما تقتلکَ الفئۀ الباغِیۀ»: اینان نیستند که تو را میکشند، بلکه گروهی بیدادگر تو را خواهند کشت. عمّار سرودی می خواند که: کسی که مسجدها را بنا کند وایستاده ونشسته در آنها رنج عبادت می برد با کسی که از گرد و خاک رویگردان است برابر نیست. در این هنگام عثمان که فهمید خطاب عمّار به اوست، برآشفت و گفت : «ای پسر سمیه، شنیدم چه گفتی. به خدا قسم یک روز همین عصا را بر بینی تو خواهم نواخت». رسول الله (ص) به خشم آمد و فرمود: «ایشان را با عمّار چه کار؟ او آنان را به سوی بهشت دعوت می کند و آنان وی را به سوی آتش میخوانند! عمّار پوست میان چشم و بینی من است»(ابن هشام، ١٣٧٥ق، ٤٩٧:١).

نقش حماسی عَمّار در پیکارهای عصر رسول خدا(ص)

عمّار در دوران هجرت تمامی توان و کوشش خود را وقف خدمت به اسلام و اجرای دستور رسول الله (ص) کرده بود و با پایداری بی مانند در راه اسلام فداکاری می کرد، بسانی که در همۀ غزوات و سرایا شرکت داشت؛ از آن جمله:

١- در غزوة ذو العشیره به همراه رسول خدا (ص) شرکت داشت و از نزدیک شاهد بود که رسول خدا (ص) به امام علی (ع) لقب ابوتراب داد(ابن هشام، ١٣٧٥ق، ٤٩٩:١).

٢- تلاش عمّار در نبرد بدر چنان بود که پنج نفر از مشرکان را با همکاری ابودجانه به قتل رساند(واقدی، ١٤٠٩ق، ٥٣:١). وی در پیکارهای احد، خندق، فتح مکه، حنین و طائف نیز شرکت داشت.

٣- در غزوة تبوک حضور داشت و در بازگشت، هنگامی که رسول خدا (ص) به گردنه ای نزدیک مدینه رسیدند ومنافقین بر آن شدند رسول الله را به دره پرت کنند، ایشان افسار شتر خود را به عمّار دادند و به حذیفۀ بن یمان دستور دادند آنان را تعقیب کند(واقدی، ١٤٠٩ه، ١٠٤٣:٣).

٤- عمّار پس از رحلت رسول خدا (ص) از مبارزه دست برنداشت و در جنگ با پیامبران دروغین پیشتاز بود. وی در پیکار یمامه با مسَیلمۀ کذاب حضور داشت. او در هنگام سختی جنگ که بسیاری از صحابه شهید شدند، بر صخرة مشرف به میدان نبرد ایستاد و با فریاد بلند مسلمانان را صدا می زد و چنین می گفت: «بهشت جایگاه آسودگی است. کجا فرار می کنید؟ من عمّار هستم. به نزد من آیید».

راوی می گوید: «عمّار در حالی که گوشش پاره شده بود وپارگی آن می لرزید، به شدت در راه اسلام میجنگید» (ابن سعد، بی تا، ٢٥٤:٣).

٥- عمّار در پیکار جمل همراه امام علی (ع) بود. آن حضرت برای اتمام حجت به عهدشکنان، عمّار را به نزد طلحه و زبیر و عایشه فرستاد تا آنها را از جنگ بازدارد. عمّار نزد آنان رفت و عایشه را نصیحت کرد، ولی ناکثین او را تیرباران کردند. عمّار نیز به نزد امام علی (ع) بازگشت و گفت : «ای امیر مؤمنان، راهی جز جنگ با آنان برایت نمانده است» (مسعودی، ١٣٦٨ ش، ٣٧١:٢).

٦- عمّار با وجود کهولت سن، در پیکار صفین همراه امام علی (ع) بود و فرماندة کل سواران و سمت چپ سپاه بود. وی در روز سوّم ماه صفر سال ٣٨ هجری به همراه عدّه ای از مهاجران و انصار بدری به نبرد با عمروبن عاص پرداخت و موفق شد او را فراری دهد (طبری، ١٤٠٩ق، ٨١:٤).

سوابق مدیریتی عَمّار

عمّار در سال ١٩ هجری از سوی خلیفۀ دوم به استانداری کوفه منصوب گردید. خلیفه در نامه ای که به مردم این شهر نگاشت عمّار را چنین معرفی کرد: «من عمّار بن یاسر را به عنوان امیر و عبدالله بن مسعود را به عنوان معلم و وزیر و مسؤول بیت المال شما تعیین می نمایم. این دو از یاران بدری برگزیدة رسول خدا (ص) هستند. سخنان اینان را بشنوید و فرمانشان را اطاعت کنید و به این دو اقتدا کنید»(ابن سعد، بی تا، ٢٥٥:٣).

در روزگار استانداری عمّار بر کوفه، قوای ساسانی در سال ٢١ در نهاوند برای مقابله با مسلمانان جمع شدند. نظام خبرگیری عمّار چنان قوی بود که تجمع نیروهای ساسانی را کشف کرد و به خلیفۀ دوم گزارش داد. او نیز سپاهی به فرماندهی نعمان بن مقرن فرستاد و نعمان با کمک قوای اعزامی عَمّار به مقابلۀ سپاه ساسانی رفت. در این پیکار که فتح الفتوح نامیده شد، قوای مسلمانان لشکر ساسانیان را شکست دادند (ابوحنیفه دینوری، ١٣٦٤ش : ١٧٠) و راه فتح بقیۀ سرزمین ایران هموار گردید و از این پس مقاومت در برابر سپاه اسلام کاهش یافت..

عمار در دوران استانداری خود بر کوفه، هسته های نخستین هوداری از اهل بیت و تشیع را در این شهر گسترش دهد و محتمل است نخستین جنبش شیعیان به رهبری ماالک بن حارث اشتر در دوره عثمان درکوفه (بلاذری، ١٤٢٤، ج ٤: ص ٥٢١) از آثارفعالیت عمّار باشد.

مبارزات عمّار برای اجرای عدالت

مبارزات عمّار بن یاسر در دوران خلیفۀ سوم ظهور بیشتری داشت؛ زیرا در این ایام رانت خواری بنی امیه در کسب مقامات عالیه وفرمانروایی بر سرزمین های اسلامی آشکار گردید. عثمان ادارة کوفه، بصره، شام، مصر و یمن را بر عهدة وابستگان وخویشان خود از خاندان بنی امیه گذاشت. اشغال مصادر سیاسی به وسیله آزادشدگان رسول الله (ص)، تبعیض و بی عدالتی، بازگشت به آداب وسنن جاهلی، ظهور طبقۀ زراندوز و برده دار از اشراف قریش، عدول از قرآن وسنت وسیرة رسول خدا (ص)، غارت اموال عمومی وپریشانی اوضاع اقتصادی واجتماعی سبب اعتراضاتی گسترده در مصر، بصره، کوفه و مدینۀ منوّره گردید. در آغاز، ابوذر به عثمان اعتراض کرد. به همین سبب به شام و سپس به ربذه تبعید گردید. عبدالله بن مسعود از کوفه احضار و مورد ضرب و شتم قرار گرفت و به همین سبب پس از مدتی از دنیا رفت (بلاذری، بلا تا، ٥٢٥:٤).عمّار و عده ای از صحابه در اعتراض به سیاست مالی و بذل و بخشش های بی حساب عثمان به خویشان واقوامش، نامه ای به خلیفه نگاشتند. عثمان به شدّت از این نامه خشمگین گردید ودستور داد عمّار را کتک زدند، بسانی که وی بیهوش گردید وهمسران رسول خدا (ص) و مردم از این واقعه عصبانی شدند(بلاذری، بلا تا، ٥٣٨:٤).عمّار هنگام تبعید ابوذر به ربذه به همراهی امام علی و حسنین (ع) و عقیل و عبدالله بن جعفر در بدرقۀ وی شرکت کرد (مسعودی، ١٣٦٨ش، ٣٥٠:٢).

پس از این که عثمان، حکم بن ابی العاص و دو پسرش را که به دستور رسول خدا (ص) به طائف تبعید شده بودند، به مدینه بازگرداند و دخترش را به مروان بن حکم داد، مهاجران و انصار به شدّت خشمگین شدند. در این میان عمّار بیش از همه به عثمان در برابر شرع شکنی خلیفه اعتراض می کرد.

نقش عَمار بن یاسر در دگر گونی های فرهنگی صدر اسلام

دگرگونی های فرهنگی، تغییرات قابل مشاهده در یک دوره تاریخی همراه با شناخت شرایط و کارگزاران فرهنگی تغییر است که مارا در شناخت تاریخ فرهنگ و تفکر یک دوره یاری رساند. در این جا برای شناخت بهتر دگر گونی فرهنگی تنها به یک تعریف از فرهنگ می پردازیم. فرهنگ نهادهای دینی، زبان، ارزشها، باورها، قوانین، سنن، علوم و صنایع را در بر می گیرد. زبان گفتار نقش مهمی در اکتساب و انتقال فرهنگ از نسلی به نسل دیگر دارد(بروس کوئن، ١٣٨٦: ٥٦). بدین سان مجموعه آداب ورسوم، ارزشها، اعتقادات وباورها، شعائرکه در یک زمان به وجود نیامده باشند و آحاد یک جامعه به آن معتقد باشند را فرهنگی گویند. کارگزاران و عناصر فکری و فرهنگی یک جامعه را که در تغییرات فرهنگی آن تاثیر گذار باشند را نخبگان فرهنگی گویند.

عمّار مدافع اسلام راستین و ولایت الهی اهل بیت (ع)

عَمّار از صحابه نخستین رسول الله (ص) بود و از نزدیک تحت تربیت آن حضرت قرار گرفته بود.

وی در راه اسلام بسیار استوار و شکنجه های سختی را در این راه تحمل کرد. وی در دوره بعثت و هجرت درگسترش اسلام و تضعیف فرهنگ شرک و بت پرستی و رشد و گسترش اسلام سهم بسیاری داشت. رسول خدا(ص) عمار را معیار شناخت حق و همراه حق معرفی کرد و در باره وی فرمود: “به درستی که هرگز حق را ترک نمی کند تا این که بمیرد”(ابن عبدالبر قرطبی، ١٣٧٢ ق، ج ٢:٤٨٠). و در باره وی فرمود: “هر کس با وی ستیزه کند خدای با او ستیزه کند و هر کس او را دشمن بدارد خداوند دشمنش می دارد”(واقدی ١٤٠٥ ق، ج ٨٨١:٢)پس از رحلت رسول خدا (ص) عمار همواره مدافع راستین اسلام و اهل بیت و امامت الهی امام علی (ع) بود. وی یکی از ارکان چهار گانه نخستین شیعه بود(نوبختی، ١٣٦١: ٣٥) و یکی از ٤٠ نفر صحابه بود که با امام علی (ع) همراه بود (مسعودی، ١٤٠٩: ١٥٤) به همین سبب عمار در تثبیت نظریۀ امامت الهی اهل بیت (ع) و هواداری از اهل بیت و تحکیم موقعیت امام علی (ع) و گسترش تشیع تأثیر فراوان داشت که از آن جمله است:

١- سازمان دهی نخستین حرکت اعتراضی سیاسی پیروان اهل بیت (ع): هوشمندی عَمّار چنان بود که پس از رحلت رسول خدا (ص)، نخستین حرکت اعتراضی پیروان اهل بیت (ع) را پیرامون شکل گیری خلافت امام علی (ع) سامان داد وبرنامۀ خنثی سازی طرح قریش را برای کسب خلافت در دستور کار قرار داد. وی به همراه عدّه -ای از صحابه شبانه در محلۀ بنی بیاضه تجّمع کردند تا صبح سه شنبه در مسجد مانع بیعت با خلیفه گردند. عَمّار در آن جلسه سخنگوی اجتماع کنندگان بود. وی گفت: «تیم را چه حقی در این کار است؟ زمامداری مردم، حق رسول الله (ص) بود. اکنون هم حق برترین مردم پس از رسول خدا (ص) است (عبد المقصود، ١٣٧٨ش، ٢٨١:١). وی به همراه برخی از یاران رسول خدا (ص) به مسجد آمدند، ولی ظاهرا فشار نظامی و شدّت عمل هواداران خلیفه چنان بود که عمّار و همراهانش نتوانستند دست به اقدامی بزنند و به جمع متحصنین در خانۀ امام علی (ع) پیوستند (یعقوبی، ١٣٧٩ش، ١٢٥:٢؛ بلاذری، ١٣٩٤ق: ص ٢٦٤).

٢- مدتی بعد عمّار به نمایندگی هواداران اهل بیت با ابوبکر ملاقات کرد و خواهان کناره گیری وی شد وگفت: «حقی را که خداوند برای دیگری قرار داده برای خودت قرار نده ونخستین کس مباش که گفتۀ رسول الله (ص) دربارة اهل بیت (ع) را نادیده می گیرد. حق را به صاحب آن بده وبار خویش را سبک گردان تا وقتی با رسول الله (ص) رو به رو شدی، از تو خشنود باشد و نزد خداوند سرافراز باشی»(صدوق، ١٤٠٣ق، ٤٦٤:٢).

٣- عمار جزو صحابه و فقها و علمای کوفه معرفی بود(ابن سعد، بی تا، ج ١٤:٦). وی در دورة حکومت خود بر کوفه موفق شد علوم اهل بیت را به این شهر منتقل کند و به همراه قبایل یمنی هوادار امام علی (ع) همچون همدان و مذحج هسته های تشیع را در این شهر بنیان گذارد.

٤- عمّار در آغاز خلافت عثمان هنگامی که شنید ابوسفیان در جمع بنی امیه گفته است: «ای بنی امیه، خلافت را مانند توپ دست به دست بگردانید»، در مسجد النبی بپا خاست و گفت: «ای گروه قریش، خلافت را از خاندان رسول خدا (ص) بیرون کردید و اینجا و آنجا نهادید. بیم دارم همان گونه که شما آن را از اهلش گرفتید و به ناحق سپردید، خداوند نیز آن را از شما بگیرد»(مسعودی، ١٣٦٨ش، 351:2)

٥- عمّار پیوسته امام علی (ع) را منصوب از سوی خدا و رسولش می دانست. در صفین نیز در مذاکره با عمرو بن عاص حدیث غدیر را بیان کرد وگفت: «نمی دانی که رسول خدا دربارة علی گفت:

هر که من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا دوست بدار، دوستدار او را و دشمن دار هر که با او دشمنی کند؟! من دوستدار خدا و پیامبرش و پس از او دوستدار علی هستم، ولی تو را مولایی راستین نیست». عمرو گفت: «چرا دشنام می دهی؟» عمّار گفت: «آیا می توانی بگویی که من روزی از خدا و رسولش نافرمانی کرده باشم؟ گرانمایه کسی است که خدا وی را گرامی داشته باشد» (منقری، ١٤١٠ق: 338)

٦- عمّار در هنگام حرکت به سوی صفین گفت: «ای امیرمؤمنان، اگر توانی حتی یک روز درنگ نکن. پیش از شعله ور شدن آتشی که تبهکاران افروخته اند وپیش از آنکه آنان بر ایجاد تفرقه میان مسلمانان اتفاق کنند، ما را به سوی آنان گسیل کن و آنان را به سوی سعادت دعوت کن. اگر پذیرفتند نیکبخت می شوند، واگر نپذیرفتند، جز جنگ چاره ای ندارند. به خدا سوگند! ریختن خون آنان وتلاش در جهاد با آنان سبب نزدیکی به خداست»(منقری، ١٤١٠ق: ٩٢). عمّار بن یاسر از رسول خدا (ص) نقل کرد: «هر کس را که به خدا ایمان دارد ومرا تصدیق می کند، به ولایت علی بن ابی طالب سفارش میکنم. هر کس به ولایت او تن دهد ولایت مرا پذیرفته، وهر کس ولایت مرا بپذیرد ولایت خداوند را پذیرفته است. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته، وهرکس مرا دوست بدارد خداوند را دوست داشته است»(زبیر بن بکار، ١٩٧٢م: ٣١٢ (. همچنین عمار می گفت: «رسول خدا به من دستور داد تا در کنار علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم» (دولابی،١٤٢١ق، ١: ٣٦٠، ح ٦٤١). بدین سان عمار بر خلاف جو حاکم عصر خلفا در انتقال سخنان رسول خدا(ص) در باره اهل بیت کوشش بسیار به عمل آورد.

بصیرت و دوراندیشی عَمّار

عمّار بن یاسر از بینایی و بصیرتی والا برخوردار بود؛ زیرا شناخت و اعتقادی عمیقی از اسلام داشت و تمام وجود او در اسلام ذوب شده بود. به همین سبب رسول خدا (ص) دربارة وی فرمود:

«عمّار سراپا انباشته از ایمان و عمل و علم است»؛ «همانا بهشت مشتاق عمّار است و بهشت به عمّار مشتاق تر است تا عمِار به بهشت»؛ «قاتل عمار و کسی که جامه های او را بیرون کشد به آتش مژده باد!»(شیخ مفید، ١٣٦٧ش : ٥٦).

حذیفۀ بن یمان دربارة عمّار میگوید: شنیدم رسول خدا(ص) میفرمود: «هرگز پسر سمیه در انتخاب دو امر مخیر نشود مگر آنکه درست ترین را از آن دو برمیگزیند. بنا بر این، به جانب او باشید» (منقری، ١٤١٠ق: ٣٤٣). این فقره سخن حذیفه حکایت از عمق شناخت دینی و معرفتی عمار به مسائل اجتماعی و فرهنگی عصر خود دارد.

عمّار در صفین با کهولت سن، در حالی که ٩٣ سال داشت، در روز نهم صفر چست و چالاک به سپاه معاویه حمله می برد ویارانش را نیز تشویق می کرد به دشمن حمله کنند. او می گفت: «ای بندگان خدا، با من حرکت کنید وبه سوی کسانی حمله کنید که برای طلب خون یک ظالم قیام کرده – اند. این گروه هرگز در فکر دین نیستند و تنها در اندیشۀ دنیایند. آنها مزة دنیا را چشیده اند وآن را برای خود حلال میدانند. اینان در اسلام سابقه ای ندارند که مردم از آنها اطاعت کنند. آنان پیروان خود را فریب داده اند که می گویند: امام ما مظلوم کشته شده است. آنها می خواهند مانند پادشاهان و ستمگران باشند. خدایا، خود می دانی وبه من تعلیم دادی ومن هم به این اعتقاد دارم که امروز عملی شایسته تر از جهاد با این بدکاران وفاسقان نیست»(طبری، ١٤٠٩ق، ٢٧:٤).

بینش و بصیرت عمّار چنان بود که به خوبی فتنه ها را بازشناسی میکرد ومردم را از آن برحذر میداشت وراه حق را برای مسلمانان روشن می ساخت. از جمله: در یکی از روزهای نبرد صفین مردی گرفتار شک و تردید شد. خدمت امام علی (ع) رسید و گفت که شامی ها هم مانند ما نماز وقرآن میخوانند، چرا باید با آنها بجنگیم؟ آن حضرت او را به عَمّار رهنمون گردید. وی به حضور عمّار رسید و سؤال خود را مطرح کرد. عمّار گفت : «صاحب این پرچم سیاه را می شناسی که در مقابل ما قرار دارد؟ صاحب آن عمرو بن عاص است. من با این پرچم سه بار در کنار رسول خدا (ص) جنگیده ام و اینک چهارمین بار است که با آن جنگ می کنم. این بار هم مانند گذشته است. جایگاه ما امروز همان جایگاه رسول الله (ص) است. امروز همان روز بدر، احد وحنین است. صاحبان پرچم ها همان ها هستند که دیروز بودند. به خدا سوگند! خون همه آنها نزد من حلال تر از خون یک گنجشک است». سپس افزود:

«آنها به زودی با شمشیرهای خود شما را مضروب خواهند کرد. در این هنگام اهل باطل به شک و تردید گرفتار خواهند شد و می گویند: اگر آنها بر حق نبودند بر ما پیروز نمی شدند. به خدا سوگند! آنها به اندازة دیدگان یک پشه هم اهل حق نیستند. به خدا سوگند! اگر آنها با شمشیرهای خود ما را بزنند و تا نخلستان های هجر ما را تعقیب کنند، باز هم یقین دارم که ما بر حقیم وآنان بر باطلند»(منقری، ١٤١٠ق: ٣٢٥). به خوبی روشن است که عمار از صلاحیت معرفتی و دینی شایسته ای برخوردار بود که موفق شد، در فرآیند تغییر نگرش و متقاعد سازی بر مخاطب خود تاثیر ژرفی بگذارد.

عمّار در پیکار صفین همچون شیر غران می خروشید ورجز می خواند وفریاد می زد: «کجا هستند کسانی که طالب رضای خدایند ودنبال مال وفرزند نیستند؟!» در این هنگام گروهی نزد وی جمع شدند، عمّار گفت: «به سوی این قوم حمله کنید که به دنبال خونخواهی عثمان هستند و گمان می کنند که وی مظلوم کشته شده است. به خدا سوگند! او به خود ستم کرد و بر خلاف دستورات خدا عمل کرد»(منقری، ١٤١٠ق: ٣٢٦).

رجزهای عمّار دارای الفاظی فصیح و موزون و بیانگر حماسه و شجاعت او و نمایانگر ایمان عمیق و سرشار او به خدا و عشق به اسلام و مولای خود است. رجز ذیل از جمله رجزهای او در صفین است:

نحن ضربناکم عَلی تنزیله

فالیوم نضربکم عَلی تأویله

ضربایزیل الهامَ عن مَقیله

ویذهل الخلیل عن خلیله

أوَیرجعَ الحق إلی سبیله

ما [دیروز] شما را برای نزول قرآن زدیم و امروز برای تأویل آن می زنیم

آنچنان ضربتی زنیم که سرها را از جایگاه خود برافکند و دوست از دوست خود باز ماند، تا حق به جایگاه خود باز گردد.

کلا ورب البیت لا أبرح اجی

حتی أموتَ أو أری ما أشتهی

سوگند به کعبه که هرگز از معرکه دور نشوم تا بمیرم یا آنچه را آرزو دارم به عیان ببینم.

أنا مع الحق أحامی عن عَلی

صهر النبی ذی الأمانات الوَفی

من با حق هستم و از علی داماد پیامبر و صاحب امانتِ وفادار حمایت می کنم

نقتل أعداه و ینصرنا العلی

ونقطع الهامَ بحد المشرفی

ما دشمنان او را می کشیم وخدای بلندمرتبه یاریمان دهد وبا دم تیغ مشرفی سرها را از پیکرها بر میگیریم (منقری، ١٤١٠ق: ٣٤٣؛ ابن اعثم، ١٤٠٦ق، ١٥٦:٢).

حضرت آیة الله خامنه ای دربارۀ بصیرت وهوشیاری عمّار بن یاسر می گوید: «در حوادث فتنه گون، گره های ذهنی را باید باز کرد واین، تبیین لازم دارد. در جنگ صفین یکی از کارهای مهم جناب عمار بن یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود تبلیغات گوناگونی داشت. این کسی که از این طرف خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانی بایستد و مقاومت کند جناب عَمّار بود. یک جا می دید اختلاف پیدا شده، یک عده ای دچار تردید شدند، بگو مگو بینشان است.

خودش را به سرعت آنجا می رساند. برایشان صحبت می کرد؛ تبیین می کرد؛ این گره ها را باز می کرد.

نقش نخبگان وخواص همین است که این بصیرت را نه فقط در خودشان بلکه در دیگران به وجود بیاورند. رسا، روشن، مبین بگویید. کجا هستند آن شخصیت های بزرگی که پیمان جانبازی بستند؟ أین عَمّار؟» (سخنرانی در دیدار با هنرمندان، ٨٨ /٨/١٦). بدین سان نقش فرهنگی عَمّار بیش از پیش بر ما روشن می گردد که وی در تغییرات فرهنگی آن عصر نقش به سزایی داشت، زیرا وی در گسترش تفکر اهل بیت تلاش و کوشش بسیار می کرد.

عمَار مشتاق شهادت

عَمّار یکی از صحابه مشتاق شهادت بود و در گسترش فرهنگی شهادت طلبی نقش مهمی در صدر اسلام داشت از جمله: در روز نهم صفر به همراه عده ای از صحابۀ رسول خدا (ص) از جمله هاشم مرقال به سوی دشمن حمله برد. وی هاشم را تشویق می کرد و می گفت: پیش برو. هاشم نیز پیش می تاخت و پرچم را بر زمین استوار می کرد. بار دیگر عَمّار با جنباندن نیزة خود او را تشجیع می کرد و به مزاح به او می گفت: «ای یک چشم، پا در رکاب کن، از یک چشمی که هراس برنینگیزد هنری برنیاید». در این روز جنگی سخت درگرفت وعَمّار رجز می خواند: بهشت زیر سایۀ شمشیرهاست.

سرانجام عَمّار که پی در پی حمله میکرد وپیوسته می جنگید به دست ابو الغادیۀ جهَنی به شهادت رسید (بلادزی، ١٣٩٤ق: ٣١١؛ منقری،١٤١٠ق: ٣٢٨).رسول خدا (ص) پیشتر فرموده بود: «قاتل عمّار در دوزخ است» (مفید، ١٣٦٧ش: ٥٦).

در این هنگام در سپاه معاویه تزلزل و ولوله ای ایجاد شد؛ زیرا رسول خدا (ص) کشندگان عمّار را گروه ستمگر معرفی کرده بودند، ولی معاویه یاران خود را به فتنه انداخت و گفت: قاتل عَمِار کسی است که او را به جنگ آورده است (بلاذری،١٣٩٤ق: ٣١١).

بهشت مشتاق عمار

امام علی (ع) بر بالین عمار حاضر شد و فرمود: «کسی که مصیبت عمّار بر او گران نباشد، هدایت نشده است. خدایا، رحمت کن عمّار را روزی که برانگیخته شود و روزی که از او سؤال شود. فهنیئًا لعمّار الجنة! (بهشت بر عمار گوارا باد)، او کشته شد در حالی که با حق بود و حق با او بود و همیشه خواهد بود؛ و کشندگان عمار در دوزخ هستند»(ابن سعد، بی تا، ٢٦٢:٣).

سیرة اخلاقی عَمّار

عمّار مردی بلندقد، گندمگون، شوخ طبع و در عین حال شجاع بود. وی ایمانی استوار و شناختی عمیقی از معارف اسلامی داشت. اهل ایثار و فداکاری و گذشت بود. همیشه مدافع اهل بیت و امام علی(ع) بود و با ستمگران و اهل باطل به شدّت مبارزه می کرد. از دنیاطلبی به دور وعارفی و زاهدی بی ادعا بود. عمّار دارای بصیرت و بینش عمیق دینی و فکری و اجتماعی بود و فتنه ها را به خوبی میشناخت وبا آنها مبارزه می کرد. عمّار بسیار شکرگذار نعمت های الهی بود ودر این باره می فرمود:

«من جایگاهی نداشتم، خداوند مرا بلندمرتبه ساخت. برده بودم، خداوند مرا آزاد ساخت. ضعیف بودم، خداوند توانمندم ساخت؛ فقیر بودم، خداوند مرا توانگر فرمود»(منقری، ١٤١٠ق: ٣٣٨). عمّار یک انسان کامل، عارف و اهل ذکر و دعا بود. او پیوسته این دعا را می خواند: «اللهمّ بعلمک الغیب و بقدرتک علی الخلق، أحِینی ما علمتَ الحیاة خیرا لی، و توَفنی ما کانت الوفاة خیرا لی. اللهم وَ أسألکَ خشیتک فی الغیب والشهادة، وَ أسألکَ کلمۀ الحکم فی الغضب و الرضا، وَ أسألک القصدَ فی الفقر و الغِنی، و أسألک بردَ العیش بعد الموت، وَ أسألک لذة النظر إلی وجهک، وَ أسألکَ الشوق إلیلقائک فی غیر ضراءَمضِرة، و لا فِتنة مضِلة. اللهم زَینا بزینۀِ الإیمان، واجعلنا هداة مهتدین» خداوندا، به علم غیب و قدرتت بر آفرینش، مرا بر آن زندگانی که میدانی خیر [من در آن] است زنده بدار، واگر مردن برایم بهتر است، مرا بمیران. خداوندا، از تو می خواهم ترس از خودت را در پنهان وآشکار در دل داشته باشم.

از تو می خواهم در خشم وخشنودی تابع تو باشم. از تو میانه روی در فقر وثروت را می خواهم. از تو زندگی آسودة پس از مرگ را خواهانم. لذت نگاه به سویت را می خواهم. از تو لذت شوق دیداری را طلب می کنم که در آن آسیبی زیان زننده وفتنه ای گمراه کننده نباشد. خداوندا، ما را به زینت ایمان آراسته کن و از هدایت یافتگان هدایت شده قرار ده» (زبیر بن بکار، ١٣٧٢ش: ٣٢٢).

ویژگیهای سیرة مقاومتی عَمّار بن یاسر

بنا بر آنچه گذشت، ویژگی های سیره مقاومتی عمّار را چنین می توان برشمرد:

١- وی ایمان کامل به خدای متعال داشت و بندة خدا در ملک وی بود؛

٢- وی با اشتیاق اسلام را پذیرفته بود و به احکام آن عمل می کرد؛

٣- او تجسم اخلاق پسندیده الهی بود؛

٤- عَمّار بصیرت و شناخت ژرف به اسلام و آگاهی عمیق از قرآن و سنت نبوی و اهل بیت (ع) داشت؛

٥ همواره مطیع مولای خود رسول الله (ص) و امیر مؤمنان (ع) بود و نظر پیشوای خود را حجت می دانست؛

٦- پیوسته مدافع امامت الهی اهل بیت بود و امام علی (ع) را وصی و پیشوای بر حق رسول خدا(ص) می دانست ونقش مهمی در تغییرات فرهنگی آن عصر گذاشت؛

٧- در هنگامه های سخت حوادث وفتنه ها مواضع اهل بیت را دنبال می کرد وهیچ گاه لغزشی نداشت؛

٨- عمّارمرد عمل بود و کمتر سخن می گفت، اما هنگام دفاع از حق سرآمد سخنوران بود. زندگی وی سراسر به مقاومت و مبارزه در راه اسلام گذشت. وی در لحظه های بحرانی حماسه آفرین بود ودر نوک پیکان حمله به دشمن، با صلابت علیه دشمن می جنگید؛

٩- عَمّار در حیات طیبۀ خود از شیران زاهد بود که از شکم بارگی ودنیاطلبی ومقام پرستی و ثروت اندوزی آزاد بود. وی زاهدی به تمام معنی و اهل سیر و سلوک و عبادت و بندگی خدا بود؛

١٠- شوق لقای حق در وجود عَمّار موج می زد. سرانجام نیز عاقبتی پسندیده پیدا کرد و با شهادت در جنگ صِفین به دیدار معبود خود شتافت. امیر مؤمنان (ع) دربارة وی فرمودند: بهشت گوارای وی باد!

نقش الگویی عمّار بن یاسر:

از آن چه گذشت روشن می شود عمار بن یاسر در حیات اجتماعی و فرهنگی با تلاش و کوشش فراوان در مسیر کرامت اکتسابی گام بر داشت و با موفقیت راه سعادت را پیمود و به درجه رفیع شهادت نائل آمد و نزد پرودگارش روزی فراوان نصیبش گردید. از مضمون سخنان امام علی (ع) برمی آید، همان گونه که رسول الله (ص) عمّار بن یاسر را معیار حق قرار داد، آن حضرت نیز مواضع وی را در راه حق تایید و او را به عنوان الگو برای مسلمانان معرفی کردزیرا مسلمانان در حیات خود نیاز به الگو دارند تا بدانان اقتدا کنند و با عمل به سیرة آنان مسیر سعادت را به پیمایند.

کرامت ذاتی و اکتسابی انسان

از دیدگاه معارف قرآن، انسان کرامت ذاتی دارد؛ خداوند متعال می فرماید: «وَلقد کرمناَ بنی آدَمَ وَ حَمَلناهم فی البرِ والبَحرِ ورَزَقناهم مِن الطیباتِ وفضلناهم عَلی کثیر مِمن خلقنا تفضیلا»: و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را بر خشکی و دریا سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت بخشیدیم (اسراء ١٧: آیه ٧٠). از سوی دیگر، انسان خلیفه و آیت و مظهر اسماء الهی است که ملائکۀ الله بر وی سجده کردند (بقره ٢، آیه ٣٢)

اما کرامت انسانی سویۀ اکتسابی نیز دارد که در عملِ اختیاری و آگاهانۀ وی تجلی می یابد؛ زیرا انسان برای هدایت و گمراهی خود قدرت انتخاب و تصمیم گیری دارد و در نتیجه : «مَنِ اهتدَی فإنما یهتدی لنفسِه وَ مَن ضل فإنما یضِل علیها و لا تزِر وازِرَة وِزرَأخری و ما کنا معَذبین حَتی نبعَث رَسولا»:

هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود راه یافته؛ و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زبان خود رفته ؛ و هیچ کس بار عمل دیگری را به دوش نگیرد؛ و ما تا رسولی نفرستیم هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد. (اسراء ١٧: آیه ١٥).

بدین سان قرآن نقشی مهم برای انسان در تعیین سرنوشت خود قائل است و همواره او را مسؤول اعمال خویش می داند؛ وتفاوت اساسی معارف اسلام با مکاتب دیگر نیز در هین است که انسان ها موظف به کوشش در حیات دنیوی خود هستند و البته نتیجۀ تلاش خود را نیز خواهند دید (نجم ٥٣: آیه ٣٨ -٤٠)

اگر استعداد انسان ها را با برش تأثیر فرد بر جامعه بخواهیم تقسیم بندی کنیم، افراد به سه گروه تقسیم می گردند:

١- عموم مردم که نه در سطح بالای استعداد هستند و نه در پایین ترین سطح قرار دارند. اینان در حرکت جامعه و تاریخ تأثیر چندانی ندارند؛

٢- افراد ناتوان و محجور و سفیه که ناگزیر تحت اداره و ارادة دیگران هستند؛

٣- کسانی که از استعداد درخشان، هوشمندی بالا و اراده ای قوی برخوردارند. اینان شرایط جوامع را درک کرده، می توانند آن را در استخدام اهداف خود درآورند و قوای خود را شکوفا کنند. اینان دارای اقتدار و نفوذی گسترده در جامعه هستند و تحرک اجتماعی بالایی دارند که با نیروی اراده و قدرت تصمیم گیری، جامعه و تاریخ را به حرکت درمی آورند. اگر چه عمل آنان تحت تأثیر شرایط اجتماعی، محدود می گردد، ولی باز هم به سبب قدرت تصمیم گیری، در تعیین سرنوشت خود و جامعه تأثیرگذارند.

نیروی اسوه سازی در انسان ها

با بررسی تاریخ و جامعۀ بشری، مشاهده می شود که بیشتر جوامع از مردم عادی شکل یافته اند نخبگان و قهرمانان تنها گروهی اندک از آنها را تشکیل می دهند. گروه اول ناگزیر به همانندسازی و الگوسازی برای خود است. نیروی همانند سازی  که فطری و اکتسابی است  به گونه ای هوشمندانه وغیر هوشمندانه، برای حفظ شخصیت خود می کوشد افرادی راکه برای وی جاذبه دارد به عنوان الگو بپذیرد. مکانیسم دفاعی، عدم بصیرت، محسوس گرایی و جاذبیت قهرمانان سبب می شود انسان های عادی به اسوه سازی بپردازند.

عموم مردم در حیات خود ستاره هایی را انتخاب می کنند تا از نور آنان روشنایی گیرند.

امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید: «الا وَإِنِ لکل مَأموم إماما یقتدی به و یستضیءِ بنورِ عِلمِه» (سید رضی، ١٣٧٩، نامۀ ٥٥٢:٤٥)؛ آگاه باش! هر پیروی را پیشوایی است که از او پیروی می کند و از نور دانشش روشنی می گیرد.؛ در این میان، شناخت امام به بصیرت و پایداری در راه حق و شناخت مواضع حق نیاز دارد، آن سان که امام علی (ع) فرمود: «ولا یحمِل هذا العَلمَ الا اهل البَصَرِ والصّبرِو العِلمِ بمواضع الحق: و عَلم [این مسؤولیت] را جز بصیرت مداران و شکیبایان و آگاهان به حقیقت برنمی دارند (سید رضی، ١٣٧٩، خ ١٧٣:٣٢)

اسوه ها ازدیدگاه امام علی (ع)

امیر مؤمنان (ع) در بازشناسی اسوه ها، سیرِۀ رسول الله (ص) را به عنوان راهنمای چراغ راه هدایت و نشان دهندۀ زشتی ها و عیوب دنیا معرفی می نماید و می فرماید: «به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که راه و رسم و اسوه ای برای الگوطلبان است و برای کسی که خواهان بزرگواری باشد مایۀ فخر و بزرگی است؛ و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که مقتدای او پیامبرش باشد و پا جا پای او گذارد. همانا رسول خدا بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و چون بردگان می نشست و با دست خود کفشش را وصله می زد. جامۀ خویش با دست خود می دوخت. بر الاغ برهنه می نشست و دیگری را پشت سر خویش سوار می کرد. رسول خدا با دل از دنیا روی گرداند و یادش را از جان خود ریشه کن کرد و همواره دوست داشت جاذبه های دنیا از دیدگانش پنهان ماند و از آن لباس زیبایی تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد. او یاد دنیا را از جان خویش برون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از جهان پوشاند»(سید رضی، ١٣٧٩، خ ١٦٠: ٣٠٠).

امام علی (ع) اهل بیت را بهترین الگو معرفی می کند و می فرماید: «انظروا أهلَ بیتِ نبیکم، فالزموا سَمتهم و اتبِعوا أثرهم، فلن یخرِجوکم مِن هدی، وَ لن یعیدوکم فی رَدی؛ فإِن لبَدوا فالبدوا، وَ إِن نهَضوا فانهَضوا، وَلا تسِبقوهم فتضِلوا، و لا تتأخروا عَنهم فتهِلکوا»:[مردم!] به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام بر میدارند بروید و قدم جای قدم آنان بگذارید. آنها شما را هرگز از راه هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمانید که هلاک میگردید (سید رضی، ١٣٧٩، خ ١٨٠:٩٧).

امیر مؤمنان علی (ع) دربارة یکی از یاران خود می فرماید: «در گذشته برادری دینی داشتم که پیش من مقام بزرگی داشت. دنیا نزد او بی ارزش و از شکم بارگی دور بود. آنچه را نمی یافت آرزو نمی کرد و در آنچه می یافت زیاده روی نداشت. در بیشتر عمرش ساکت بود، اما زمانی هم که لب به سخن می گشود، بر دیگر سخنوران برتری داشت و تشنگی پرسش کنندگان را فرو می نشانید. به ظاهر ناتوان و مستضعف بود، اما در هنگام تلاش همچون شیر بیشه می خروشید و چنان مار بیابانی به حرکت درمی آمد. از درد شکوه نمی کرد مگر پس از تندرستی. به آنچه می گفت عمل می کرد و بر شنیدن بیشتر از سخن گفتن آزمند بود. اگر بر سر دو راهی قرار می گرفت می اندیشید که کدام یک از آن دو به خواستۀ نفس نزدیک تر است، سپس با آن مخالفت می کرد. بر شما باد روی آوردن به این گونه اخلاق که خود را با آن آراسته کنید» (سید رضی، ١٣٧٩، حکمت ٢٨٩:٦٩٨).

بدیهی است ستاره های انتخابی انسان ها متفاوتند و هر فرد و در مقیاسی بالاتر هر جامعه بنا بر سلیقه و استعداد خود ستاره ای را به عنوان راهنما و الگو انتخاب و به آن اقتدا می کند. این قهرمانان پرچمدار عزت و سربلندی و گنجینه های ارزشمند کارنامۀ هویت انسانی هستند که به صورت سرمایه ای اجتماعی برای ملت ها باقی می مانند و برخی از آنان به نماد اجتماعی تبدیل می شوند. تبیین درست این سرمایه های اجتماعی در شکل گیری سبک زندگی وهویت و فرهنگ جوامع اسلامی اهمیت بسیار دارد. فردوسی  حکیم ایرانی  که در شاهنامه، رستم و آرش کمانگیر را به عنوان قهرما نان مینوی مطرح ساخت و آنان را مظهر پایداری و داد ودهش و گذشت و فداکاری معرفی کرد، آگاهانه سند هویت فرهنگی ایرانی را در جنگ نور با ظلمت سرود و سپر فرهنگی سترگی برای ایران و ایرانیان در برابر تورانیان پدید آورد که در طی هزار سال از هر گونه آسیب فرهنگی مصون مانده است و دیوار چین نیز به استحکام آن نمی رسد. تداوم ساخت الگوهای قابل تبدیل به سرمایۀ اجتماعی و نماد سازی آنان، سبب محکم شدن مبانی فرهنگی و هویت تاریخی هر ملتی می گردد و مسلمانان را در برابر تهاجم فرهنگی دنیوگری مصون خواهد داشت.

نتیجه

عمّار بن یاسر نقشی مهمی در دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی صدر اسلام داشت. وی یکی از یاران رسول خدا (ص) بود که در دوران دعوت مخفیانۀ اسلام آورد و به سختی شکنجه شد، بسانی که هیچ یک از یاران رسول خدا (ص) به اندازة وی در راه اسلام سختی نکشیدند. عمّار در حیات خود ایمان و یقین کامل به خدای متعال داشت، آن گونه که رسول خدا (ص) وی را پیوسته همراه حق می دانست.

عمّار با بی عدالتی وتبعیض همواره سرِ ستیز داشت وخود از شکم پارگی و دنیاطلبی ومقام پرستی رها بود وبر خلاف عده ای از صحابه، به ساختن کاخ وثروت اندوزی سرگرم نشد. عَمّار شناختی عمیق از اسلام داشت و بصیرت و معرفت کامل وی سبب شده بود تا فتنه ها را به خوبی بازشناسد وحقیقت را تبیین نماید و در فراز و نشیب حوادث مواضعی ثابت اتخاذ کند. عمّار مردی کوشا و فداکار و مسئولیت پذیر وتلاشگر در راه اسلام بود که سرانجام نیز راه شهادت را پیمود و «عند ربهم یرزَقون»

شد. وی از کارگزاران و عناصر دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی و تداوم تاریخی صدر اسلام بود زیرا در تضعیف موقعیت شرک در مکه و شبه جزیره نقش مهمی داشت و در گسترش تفکراهل بیت کوشش بسیار می کرد. وی پس از رحلت رسول خدا(ص) در گسترش اسلام و تشیع و تثبیت نظریۀ امامت الهی اهل بیت (ع) تأثیر فراوان داشت و تا هنگام شهادت در تثبیت موقعیت اهل بیت از هیچ کوششی دریغ نکرد.

این قهرمان سند ارزشمند هویت اسلامی و پایداری و عزت و جوانمردی مسلمانان است. تبیین کارنامۀ زندگی نخبگان وقهرمانان تاثیر گذار سبب تحکیم و تقویت سرمایه های اجتماعی فرهنگ و هویت اسلامی می گردد وچنانچه این سرمایه ها به نماد اجتماعی تبدیل شوند، همچون قهرمانان شاهنامه، موجب تقویت مبانی فرهنگی و هویتی جوامع اسلامی خواهند شد. این سرمایه های اجتماعی سپری محکم در برابر تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام و تثبیت کنندة خط مقاومت وپایداری وشهادت خواهند بود.

منابع

قرآن مجید

ابن اثیر.(بی تا)،اسد الغابۀ فی معرفۀ الصحابۀ، بیروت: دار إحیاءالتراث العربی.

ابن ابی الحدید،(١٣٨٥ش)، شرح نهج البلاغۀ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

ابن اعثم کوفی.(١٤٠٦ه)، الفتوح، بیروت: دار الکتب العلمیۀ.

ابن بکار، زبیر.(١٩٧٢م)، الأخبار الموفقیات، تحقیق سامی مکی العانی، بغداد: مطبعۀ العانی.

ابن سعد، محمد.(بی تا)، الطبقات الکبری، بیروت: دار الفکر.

ابن هشام، عبدالملک. (١٣٧٥ش)، السیرة النبویۀ، تحقیق مصطفی السّقا و دیگران، بیروت: دارالمعرفۀ.

بلاذری، یحیی بن جابر. (١٣٩٤ه)، أنساب الأشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، الجزء الثانی، بیروت: مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات.

———–، (١٤٠٠ه)، أنساب الأشراف، تحقیق احسان عباس، القسم الرابع، بیروت: دار النشر شتاینر.

دینوری، ابوحنیفه. (١٣٦٤ش)، الأخبار الطوال، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشرنی.

دولابی، محمد بن أحمد.(١٤٢١ ه)،الکنی والأسماء، تحقیق أبو قتیبۀ نظر محمد الفاریابی،ط ١. بیروت: دار ابن حزم.

صدوق، محمد بن بابویه. (١٤٠٣ه)، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: منشورات جامعۀ المدرسین.

طبری، محمد بن جریر،(١٤٠٩ه)، تاریخ الملوک، بیروت: مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات.

عبدالفتاح، عبدالمقصود،(١٣٧٨ش)، الإمام علی بن أبی طالب (ع)، ترجمه سید محمود طالقانی، تهران: شرکت انتشار.

علی بن ابی طالب (ع)، (١٣٧٩ش)، نهج البلاغه، تصحیح و ترجمۀ محمد دشتی، قم: نشر مشرقین.

قرطبی، ابن عبدالبر(١٣٧٢ ه)العقد الفرید،تحقیق محمد سعید العریان، دارالفکر، بیروت.

کوئن بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعباس توسلی و رضافاضل، تهران، انتشارات سمت، ١٣٨٦ش.

گی، روشه، (١٣٧٠)، تغییرات اجتماعی، ترجمۀ منصور وثوقی، تهران: نشرنی.

مسعودی، ابو الحسن، (١٣٦٨ش)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، بیروت : دار المعرفۀ.

مفید، محمد بن محمد،(١٣٦٧ش)، الجمل، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشرنی.

مِنقری، نصر بن مزاحم. (١٤١٠ه)، وقعۀ صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ترجمۀ پرویز اتابکی، بیروت: دارالجیل، ١٤١٠هجری.

نوبختی،حسن بن موسی،(١٣٦١)، فرق الشیعه، ترجمه وتعلیقات محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

واقدی، محمد بن عمر. (١٤٠٩ه)، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، بیروت: مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات.

همدانی، حسن بن احمد، (١٩٨٩م):فۀ جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الأکوع، بغداد: دار شؤون الثقافۀ العامۀ.

یعقوبی، ابن واضح، (١٣٧٩ش)، تاریخ، ترجمۀ محمد ابراهیم آیتی، بیروت: دار صادر ودار بیروت.


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …