نقش سیاست های راهبردی سردار سلیمانی در شکل گیری محور مقاومت در خاورمیانه


عمق راهبردی به گستره نفوذ یک کشور در محیط جغرافیایی منطقه ای و فرامنطقه ای خود گفته می شود؛ به گونه ای که بتواند ضریب امنیت و قدرت خود را افزایش دهد. طی یک دهه گذشته جمهوری اسلامی ایران با توجه به افزایش اقدامات تهاجمی استکبار جهانی در منطقه امنیتی ایران، عمق راهبردیش عیان تر شده و زمینه ای برای استحکام نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه غرب آسیا شد. در این راستا سرادر شهید حاج قاسم سلیمانی نقش ارزنده و بی نظیری را ایفا کرده است. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با هدف تبیین نقش سردار شهید سلیمانی در دفاع از عمق راهبردی انقلاب اسلامی، به این پرسش اصلی پاسخ خواهد داد که شهید سلیمانی با استفاده از جبهه مقاومت چه نقشی در عمق راهبردی انقلاب اسلامی ایفا کرده است. شهید سلیمانی با تشکیل جبهه مقاومت با نیروهایی از حزب الله لبنان، و حشدالشعبی عراق، بسیج مردمی سوریه و اتحاد آنها با مدافعان حرم از ایران و تیپ فاطمیون و زینبیون در مقابل اقدامات تهاجمی استکبار که با استفاده از پیاده نظام خود یعنی نیروهای تکفیری داعش در منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) ناامنی ایجاد کرده بودند، مقاومت و ایستادگی کردند و مانع از گسترش و ظهور بیشتر داعش در منطقه غرب آسیا شده و عمق راهبردی انقلاب اسلامی را ارتقا داده است. نتایج بدست آمده نشان می دهد که فرمانده شجاع و دلاور نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با داشتن تفکری نظامی، اندیشه استراتژیک و به مانند یک دیپلمات زیرک، به عنوان نیروی فعال در سیاست خارجی کشورمان نقشی مهم ایفا می کرد.

مقدمه:

دکترین بوش که به خوبی می تواند بیانگر استراتژی کلان ایالات متحده آمریکا در ابتدای قرن بیست و یکم باشد، در راستای مقابله با تهدید تروریسم و اشاعه سلاح های کشتار جمعی، حاوی سه مفهوم عمده است که به کلیت آن شکل می دهد:

١- “اقدام پیش دستانه” که در مورد افغانستان و عراق در دستور کار قرار گرفت و مطابق با آن آمریکا خود را محق می داند که در موضوعات و مناطقی در نظام بین الملل، که احساس می شود در آینده ای نزدیک، منافع حیاتی این کشور را تهدید خواهد کرد، پیش از بروز این تهدید، اقدام به مداخله نظامی کند.

٢- “اقدام یک جانبه” که به طور مشخص برای عراق تجربه شد و سیاستی مغایر با رویکرد خود محدود کنندگی آمریکا در پس از جنگ سرد به حساب می آید. این مفهوم بیانگر عدم التزام واشنگتن به تصمیم های بین المللی در مواردی است که منافع حیاتی خود را در خطر ببیند.

٣- “دموکراسی سازی” به عنوان هدف نهایی و غایی حضور آمریکا در منطقه که بیشتر راهکاری بلندمدت محسوب می شود که با تحول در محیط سیاسی و فرهنگی منطقه تهدیداتی همچون تروریسم را کاهش می دهد. (٦٣٥-٦٣٦: ٢٠٠٥ ,Kurt)

بعد از پایان حملات به افغانستان و عراق، نه تنها شواهدی مانند، دردسرهای نیروهای نظامی در مناطق اشغال شده، بلکه برنامه های از پیش طراحی شده ایالات متحده نیز، بیانگر این واقعیت بود که آنچه منافع آمریکا را در منطقه با تهدید مواجه کرده است، تنها و تنها با نیروی نظامی و برخوردهای اجبارآمیزی مانند تحریم های اقتصادی، قابلیت مقابله موثر ندارد.

به همین خاطر تصمیم سازان ایالات متحده بر اساس لزوم توجه به لایه های عمیق تر موضوع تروریسم در خاورمیانه، هم به نیروی نظامی و مجموعه قابلیت های قدرت سخت خود متوسل شدند و هم درصدد برآمدند تا از طریق آنچه مهندسی سیاسی– اجتماعی – فرهنگی جوامع خاورمیانه، خوانده می شود، اصلاحات مورد نظر خود را در راستای کاهش زمینه های بروز بنیادگرایی انجام دهند. در واقع در وهله دوم، قدرت نرم آمریکا برای ترغیب ویژگی های فرهنگی و سیاسی جامعه خاورمیانه به سمت فاصله گرفتن از بنیادگرایی منجر به تروریسم مورد استفاده قرار گرفته است. آن چیزی که تعامل سیاست خارجی آمریکا با سطوح فرو ملی در خاورمیانه خوانده می شود. در تحلیل منجر به این استراتژی، “عوامل بروز جریانات رادیکالیستی در منطقه از زوایای گوناگونی برخوردارند که نبود دموکراسی در این میان جایگاه ویژه ای دارد.” (حسینی، ١٣٨٤: 360)

در اینجا “دموکراسی سازی” آمریکایی آخرین مفهوم از سه گانه دکترین بوش مطرح می شود و منافع ایالات متحده با قابلیت های آن مورد پیگیری قرار میگیرند. این مفهوم فرایندی فرض می شود که در مناطقی همچون خاورمیانه به کاهش تهدیدات علیه منافع آمریکا منجر خواهد شد. فرایندی که “خاصه در میان مسلمانان به “تخلیه باتلاق” می انجامد و شرایط رشد تروریسم را از بین می برد. دموکراسی سازی در واقع “حرکتی صعودی در جهانی شدن محسوب می شود که در مقابل حرکت نزولی یا همان بنیادگرایی قرار می گیرد. حرکتی که اقدامات فرهنگی و سیاسی گروه هایی همچون القائده را در جهان اسلام خنثی می کند و باعث رشد آزادی می شود.” در دکترین بوش با این دیدگاه، به تحولات آزادیخواهانه در لبنان، مصر و عراق با نگاهی مثبت نگریسته می شود و جنگ با عراق در راستای دموکراسی سازی تعریف می گردد. (٦٣٧: ٢٠٠٥ ,Kurt)

لذا اگرچه، دولت بوش در ابتدا نسبت به لزوم تحول در شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی در کشورهای خاورمیانه بی توجه بوده، اما این مسئله در ادامه سیاست خاورمیانه ای آمریکا در دهه گذشته مورد توجه قرار گرفته است. اساسا آنچه با عنوان “تغییر رژیم” در استراتژی کلان آمریکا در خاور میانه قابل تشخیص است، به تبع وجوه عمیق نرم افزاری، به کارگیری موثر قدرت نرم را می طلبد. در این چارچوب دولتمردان آمریکایی بخشی از منافع این کشور را در تحول در ساختارهای سیاسی حاکم بر برخی از کشورهای خاورمیانه جستجو می کنند که در راستای پیشبرد دموکراسی قابل تعریف است. “به زعم اینان این دگرگونی باید مقدمه ای برای شکل گیری رژیم های نو پای دموکراتیک تلقی شود.” “هرچند که در جریان تثبیت آن بهره گیری از توانمندیهای نظامی باید مورد توجه قرار گیرد،” اما ابعاد نرم افزاری مورد تاکیدی در این سیاست ها قابل ارزیابی است. (حسینی، ١٣٨٤: ٤٣)

ابعادی که تأکید بر آنها در نیمه دوم دهه گذشته، در مواضع رسمی مقامات آمریکایی نیز وجود دارد. برای نمونه کاندولیزا رایس در ژوئن ٢٠٠٥ ضمن تاکید بر حمایت از مطالبات دموکراتیک ملت ها تصریح کرده: “ما همگی به آینده ای چشم دوخته ایم که تمامی حکومت ها به اراده شهروندانشان احترام می گذارند چراکه آرمان دموکراسی جهانی است. ایالات متحده بیش از ٦٠ سال ثبات را به بهای دموکراسی در خاورمیانه تعقیب کرد و چیزی به دست نیاورد. اکنون ما مسیر متفاوتی انتخاب می کنیم، ما از مطالبات دموکراتیک کلیه ملت ها حمایت به عمل می آوریم. ” هر چند که علیرغم ظاهر تبلیغاتی وعده های دموکراسی سازی، هیچگاه ایالات متحده حاضر نبود که امنیت متحدان عرب مستبد خود را در منطقه با خطر مواجه سازد. وی همچنین همان سال در فورت براگ، سیاست منطقه ای آمریکا را اینگونه بیان داشته است: “استراتژی ما دفاع از خودمان و گسترش آزادی است. ظهور آزادی در این منطقه حیاتی به از بین رفتن بستر رادیکالیسم و ایدئولوژی های خشونت بار منتهی خواهد شد و امنیت بیشتری برای ملت ما به ارمغان خواهد آورد. با رشد دموکراسی، ترقی و امید در خاورمیانه، تروریست ها حامیان خود را از دست خواهند داد، و امید خود را برای تبدیل کردن منطقه به پایگاهی برای حمله به آمریکا و متحدانمان در سراسر جهان برباد رفته خواهند دید.” به این ترتیب همانگونه که در ابتدای دهه، تروریسم به عنوان مخاطب اصلی حملات نظامی به حساب می آمد، با این رویکرد، مخاطب اصلی سیاست دموکراسی سازی محسوب می شود. در همین رابطه ریچار هاس نیز تصریح میکند: “آمریکا به دنبال آن است تا با پیشبرد دموکراسی در خاورمیانه از رشد رادیکالیسم که سیاست های آمریکا را در تعارض با ارزش های خود می بیند، ممانعت به عمل آورد.” (سلیمانی پورلک، ١٣٨٩: ٢٣٩)

آنچه در حوزه قدرت نرم در استراتژی کلان آمریکا در چند سال اول ریاست جمهوری بوش قابل مشاهده است، قرار گرفتن مضامین تاکید شده در چارچوب لیبرال دموکراسی است، تا جایی که بتواند توجیه گر سیاستهای این کشور در حوزه نظامی و امنیتی باشد. درواقع دموکراسی سازی به عنوان مفهوم سوم در استراتژی امنیت ملی آمریکا ناگزیر از ترجمه مبتنی به دو مفهوم عمده دیگر در این استراتژی است. به طوری که بتواند مشروعیت حملات به خانه های مردم بغداد، زندانهایی مانند گوانتانامو و ابوغریب، و تداوم حضور نظامی در کشورهای اشغال شده را، فراهم بیاورد و همچنین بتواند زمینه را برای بهره برداری این کشور در دوران پس از جنگ ایجاد کند.

این روند آنگونه که حسینی نوشته است، در استراتژی کلان آمریکا در دوران بوش با عنوان “القاعده – قاعده” و پس آن “قاعده – القاعده” قابل تشخیص است. به طوری که آمریکا تحت عنوان “القاعده – قاعده” تلاش کرده است تا به تخریب و تغییر جغرافیای سیاسی، فرهنگی، ملی و. .. منطقه خاور میانه به عنوان منطقه هدف، اقدام کند و سپس هنجارهای مطلوب خود را جایگزین قواعد نابود شده نماید. قواعدی که به واسطه عملیات ضربتی و استفاده از قدرت سخت و متعاقب اضمحلال گروه های بنیادگرایی همچون القاعده، از میان رفته اند. این رویکرد برای شناختن استراتژی کلان آمریکا در نیمه اول دهه گذشته به کار می رود. و در نیمه دوم یعنی دورانی که آمریکا دیگر نمی جنگد، رویکرد قاعده – القاعده در استراتژی کلان این کشور غلبه می یابد. که در آن ظرفیت ها صرف حمایت و تقویت هنجارهای مطلوب و مورد نظر آمریکا میشود، تا در ذیل آن قواعد نامطلوب از میان بروند و در منطقه هدف، تغییرات بنیادین رخ دهد. این روند در طول دور دوم ریاست جمهوری بوش پیگیری شده است. به طوری که جنگ عراق و افغانستان تحت عنوان “القاعده – قاعده ” و دوران پس از آن تحت عنوان “قاعده – القاعده” قابل تعریف خواهد بود. در مرحله اول اولویت با قدرت سخت افزاری است، (حسینی،١٣٨٤: ٣٦٠) و در مرحله دوم تلاش شده است تا از ظرفیت های نرم افزاری بهره بیشتری گرفته شود.

جیمز کارت معتقد است، علت تحول در استراتژی کلان ایالات متحده در نیمه دوم دهه، در حقیقت شکست استراتژی جنگ پیش دستانه و عملیات یک جانبه بوده است. چرا که این استراتژی در عمل “نتوانست بسیاری از تهدیدات موجود را بر طرف کند و شکست خورد.” در همین دوران بود که “کره شمالی به عنوان یک تهدید هسته ای موفق شد به آزمایشات خود ادامه دهد، و ایران علاوه بر انرژی هسته ای، به حمایت از تروریسم بپردازد” و این به میزان زیادی به جنگ فزاینده ای مربوط می شود که در عراق وجود داشته است. “در حالی که صدام حسین نه دارای بمب هسته ای بوده و نه رابطه مستحکمی با شبکه بین المللی تروریسم داشته است. .. به این ترتیب بعد از سه سال این استراتژی، یک استراتژی مرده به حساب می آید.” (2005:635,Kurt)

شهید قاسم سلیمانی، نقشی بی مانند و تاریخی در شکست بزرگترین و خشن ترین گروه تروریستی معاصر داشت و بارها تا مرز شهادت پیش رفت؛ پر واضح است که اقدام جنایتکارانه ایالات ناشی از استیصال آمریکا در مقابل، «فاتح نبرد علیه تروریسم» و «صلح سازترین ژنرال منطقه» متحده در ترور محور مقاومت، ایران و رشادتها و شجاعتهای ایشان بوده است. شخصیت سردار سلیمانی بهعنوان اسوه حمایت از مظلومان و مستضعفان ابعاد وجودی وسیع و همه جانبه دارد و گستره شخصیت او فراتر از مرزهای ایران و جهان اسلام تعریف میشود؛ سردار سلیمانی ظهور و سیر نزولی گروه تروریستی داعش در سوریه وعراق، معادلات موجود منطقه را بهکلی دستخوش تغییر کردهاست؛ درنتیجه، نقش کنشگران بین المللی ومنطقه ای نیز، به تفاوتهای اساسی، دچار شده است؛ فعالیتهای این گروه به عنوان بازیگری غیرمنطقی وخشونت ورز، معادلات منطقه ای را متحول و شرایطی حساس را برای بازیگران منطقه ای بهوجودآوردهاست. به طبع، این شرایط، جهت گیری هایی خاص را برای حل بحران یادشده می طلبد. ازآنجاکه این گروه، رقیب گفتمانی جمهوری اسلامی ایران به شمارمی رود، منافع ملی جمهوری اسلامی ایران درنتیجه فعالیت آن در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی تحت تأثیر قرارگرفته است؛ البته، تأثیر فعالیت داعش تنها به صورت تهدید و به چالش کشیدن منافع ملی جمهوری اسلامی ایران نیست و فرصتهایی گوناگون نیز درنتیجه فعالیت این گروه برای ایران بهوجودآمدهاست؛ شناخت این موارد و درمجموع، شناخت اهداف وتمایلهای این گروه میتواند برای تدوین راهکارها (استراتژیها) و جهتگیریهای سیاست خارجی منطقه ای جمهوری اسلامی ایران بهمنظور مقابله با این گروه تروریستی و همچنین حضور فعال در معادلات منطقه ای، مؤثر باشد.

تهدید امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران

مهم ترین، هدف سیاست خارجی هر کشوری، حفظ موجودیت و تأمین امنیت ملی آن کشور است؛ جمهوری اسلامی ایران هم از این قاعده مستثنی نیست و ناگزیر از تأمین امنیت ملی و صیانت از مرزهای سرزمین خویش است (دهقانی فیروزآبادی، ١٣٩٢: ١٤٨)؛ درواقع، حفظ امنیت ملی هر کشوری از منافع وجودی آن کشور است و درصورت تهدید آن، موجودیتش نیز تهدیدمی شود. عملکرد داعش در جریان جنگ سوریه و عراق نشانداد که این گروه تروریستی، یک بازیگر افراطی غیرعقلانی است که هر قرائت اسلامی به غیراز قرائت خود از اسلام، به خصوص جمهوری اسلامی ایران را، «دیگر» خود می داند؛ درواقع، ایدئولوژی داعش با «غیریت سازی» ایران و سایر قرائت های اسلامی مخالف به جای غیرتسازی غرب و اسرائیل نشانداد که به طورعمده ضدشیعی و ضداسلامی است تا ضدغربی.

به تازگی با پیشروی ارتش و نیروهای مردمی عراق و سوریه، به شدت از قدرت داعش کاسته شدهاست اما ثروت بادآورده این گروه و حمایت حامیان غربی، عبری و عربی آن، به او امکانمی داد تا از طریق غیرقانونی به تسلیحات متعارف و غیرمتعارف دست یابد. اکنون بسیاری از مناطق تحت نفوذ داعش، آزاد شدهاست و در اختیار دولت های عراق و سوریه قرارگرفته است؛ بنابراین، فعالیت تکفیری ها، مرزهای جمهوری اسلامی ایران را با هیچ خطری مواجه نمی کند اما نباید امنیت جمهوری اسلامی ایران را در حصار مرزهای آن جستجوکرد. خط مقدم جبهه مبارزه ضد داعش و حامیان آن، تنها در مرزهای سرزمین ایران نمی گنجد و امروزه جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرتمندترین کشور منطقه، عمق استراتژیک خود را تا مرزهای جنوبی لبنان با رژیم صهیونیستی گسترش داده است. سرلشگر صفوی، دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا دراین باره گفت:

قدرت نفوذ ایران از محور ایران، عراق و سوریه تا مدیترانه رسیده و این سومین باراست که قدرت نفوذ ایران تا مدیترانه گسترده شده است. خط دفاعی ما دیگر شلمچه نیست، مرز دفاعی ما جنوب لبنان با اسرائیل است و عمق دفاع استراتژیک ما تا کنار مدیترانه و بالای سر اسرائیل رسیدهاست. نگرانی غربی ها از توسعه نفوذ قدرت ایران از خلیج فارس تا مدیترانه است (صفوی: 1393/2/12)

عزم مقاومت برای تقویت جایگاه منطقه ای

اگرچه سردار سلیمانی یکی از مهم ترین فرماندهان محور مقاومت و به «شخصیت بین المللی مقاومت» بود، اما برداشت اشتباه این است که محور مقاومت را «قائم به شخص» تلقی کنیم. محور مقاومت ثابت کرد که قائم به شخص نیست، کمااینکه پس از ترور سید عباس موسوی، دبیرکل سابق حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله جایگزین وی شد و امروز یکی از مهم ترین و مقتدرترین اشخاص در منطقه غرب آسیا محسوب می شود که دشمن صهیونیستی هراس شدیدی از وی دارد. ترور سردار سلیمانی سبب عزم محور مقاومت برای تقویت قدرت بازدارندگی خود می شود؛ چراکه ماهیت دشمن آمریکایی و صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است.

جمهوری اسلامی ایران در طول چهار دهه گذشته، همواره رفتاری صلح طلبانه و مسالمت آمیز در سیاست خارجی خود اتخاذکرده و راهبرد اصلی آن از ابتدای انقلاب تاکنون، حل وفصل مسالمت آمیز اختلافها بوده است؛ بنابراین، کمک به حفظ صلح و ثبات منطقه ای و بین المللی، یکی از اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده، جنگ، تنها یک استثناست؛ امام خمینی (ره) دراین باره می فرمایند: «آنچه غایت تعلیمات اسلامی است، همزیستی مسالمت آمیز در سطح جهان است» (موسوی خمینی، ١٣٨٧: ج ١٨، ٩٥)؛ همچنین، اصل ١٥٢ قانون اساسی بیانمی کند: «سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس نفی هرگونه سلطه جویی و سلطه پذیری. .. و روابط صلح آمیز متقابل با دول غیرمحارب، استوار است.

هدف از همزیستی مسالمت آمیز، تقویت، توسعه و تثبیت منافع ملی جمهوری اسلامی ایران در جهت توسعه سیاسی – اقتصادی و صلح و امنیت منطقه ای است؛ درواقع، ایران در جهت کاهش تهدیدهای امنیتی ناشی از محیط پیرامونی و به منظور کمک به بهبود امنیت منطقه ای، رویکرد امنیت سازی مبتنی بر همکاری و مشارکت با سایر بازیگران منطقه ای را درپیش گرفته است؛ در این چارچوب، کمک به شکل گیری دولت های قدرتمند برای مدیریت منازعات و بی ثباتی های درونی، اهمیتی اساسی دارد، زیرا رژیم صهیونیستی به دنبال تضعیف دولت های بزرگ و مقتدر در خاورمیانه است و ترجیح می دهد که کشورهای منطقه، تمام توان خود را برای مبارزه با یکدیگر صرفکنند تا خطری، متوجه تل آویو نشود.

رشد تروریسم و افراطگرایی مذهبی و قومی در منطقه خاورمیانه در طول سالهای اخیر، نظم و ثبات سیاسی اجتماعی و پیشرفت اقتصادی کشورها را به شدت تحت تأثیر قرارمی دهد. وهابیت و سلفی گری به عنوان نوعی ایدئولوژی مذهبی افراطی، منبع عمده گسترش تروریسم و تنش های مذهبی بوده و این ایدئولوژی به واسطه آشفتگی کلی منطقه ای و برخی ملاحظات سیاسی بازیگران ذی نفع، فضایی گستردهتر برای انتشار و تأثیرگذاری پیداکردهاست. عملیاتهای انتحاری و تروریستی گروههای تکفیری، به صورت گسترده و سازمانیافته در عراق و حتی در کشورهای اروپایی و در میان مردم بی گناه، پدیدهای جدید در تاریخ اسلام است؛ این روشها (تاکتیک ها)، ضمن حاکم کردن فضای غیرعقلانی و رشد تعصب های مذهبی و همچنین، نضج گرفتن برخی گرایش های افراطگرایانه در میان مسلمانان، ازاساس در تعارض با رویکرد مسالمت آمیز و صلح طلبانه جمهوری اسلامی ایران قراردارد.

پیروزی نیروهای مقاومت و حزبالله در جریان تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان در سال ٢٠٠٦ آمریکا، صهیونیسم بین الملل و هم پیمانان عربی آنها را سخت به وحشت انداخت؛ در همان زمان، وزیر امور خارجه اسرائیل اعلامکرد که تنها راه ممکن برای غلبه بر جبهه مقاومت، ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی و درنهایت، ایجاد تنش در منطقه است؛ مئیر داگان، رئیس موساد نیز این موضوع را بارها تکرارکرد و آن را تنها راه مقابله با مقاومت دانست (رضایی فرامانی، ١٣٩٤: ١٢٥٦). داعش تحت تأثیر جریانهای صهیونیستی و امپریالیستی، این نقش را عهدهدار شد. فعالیت های تروریستی داعش، ضمن حاکم کردن فضای جنونآمیز و غیرعقلانی در میان مسلمانان، باعث رشد تعصب های مذهبی و گرایش های افراطی و به شدت انتقامجویانه در میان مسلمانان می شود؛ این موضع، به شدت در تعارض با رویکرد و مشی مسالمت آمیز جمهوری اسلامی ایران قراردارد و عقلانیت محوری و نفی خشونتی را که یکی از مهم ترین اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است، تهدیدمی کند.

نقش سردار سلیمانی در محور مقاومت

سوابق و تجارب سردار سلیمانی در جنگ ایران و عراق از فرماندهی لشکر٤١، تا فرماندهی عملیاتهای مهمی چون والفجر هشت، کربلای چهار و کربلای پنج او راکاملا با نبردهای میدانی و تن به تن آشنا ساخته بود. سابقه درگیری او پس از جنگ با اشرار در مرزهای شرقی باعث شده بود تا با تهدیدهای متنوع دشمن دست و پنجه نرم کند. بیرون آمدن از این آزمونهای دشوار سردار را برای آزمونی پیچیده تر در جنگ ٣٣ روزه کاملا آماده کرده بود. روحیه بی باک و خستگی ناپذیر او، آشنایی با رموز جنگهای نامتوازن باعث شد تا علی رغم انتظار استراتژیستهای نظامی جهان ورق در جنگ ٣٣روزه به نفع مردم لبنان و حزب الله تغییر کند. حاج قاسم با پیش بینی دقیق واکنشهای دشمن صهیونیستی، به همراه عماد مغنیه در عملیاتی پیچیده ناوچه اسرائیلی به همراه ده ها سرباز اسرائیلی منهدم کردند. عصبانیت اسرائیل از حضور سردار سلیمانی به حدی بود که تصمیم به ترور او با پهپادها و هواپیماهای جنگی در ضاحیه بیروت گرفتند که ناکام ماند. سردار سلیمانی نظامی عملگرا بود که تمایلی به حضور در رسانه ها نداشت. پس از سقوط صدام و حضور گسترده آمریکا در عراق منافع ملی ایران با تهدید جدیدی از مرزهای عراق مواجه شده بود، از این رو سردار سلیمانی از همان سالها حرکات نیروهای آمریکایی را برای دفع تهدیدات رصد میکرد.

اولین بار در سال ٢٠٠٧ آمریکا به نام سردار سلیمانی پس از شکست در یک عملیات نظامی علیه نیروهای سپاه قدس اشاره کرد.اما بزرگترین اقدامات سردار سلیمانی در خنثی کردن توطئه های محور غربی – عربی در جنگ داخلی عراق و سوریه بود. پس از حمله غافلگیرانه و هماهنگ شده داعش، ارتش عراق به یکباره شیرازه خود را از دست داد.اما اشراف سردار سلیمانی به مسائل عراق باعث شد تا او دوباره ارتش عراق را با رویکردی مردمی بازسازی کند و با ٦٧ مشاور خود در عراق به صورت همزمان هم با گروههای تروریستی نظیر داعش مبارزه کند و هم توطئه های آمریکا را خنثی کند. بارها نیروهای آمریکایی با اشراف بر آسمان عراق سعی در افشای مسیر عملیاتهای نیروهای تحت امر سردار سلیمانی را داشتند وبه صورت همزمان از طریق بالگردها برای گروههای مخالف وداعش کمکهای پشتیبانی و اسلحه ارسال میکردند. با این وجود نتوانستند مانع پیروزی او شوند واولین فردی بود که پایان داعش در عراق و سوریه را اعلام کرد. او همچنین در کنار کردهای عراق در این مناطق علیه نیروهای ترویستی جنگید و پس ازآن نیز نفوذ و اعتبار و مشاوره های او نقش مهمی در خنثی نمودن توطئه تجزیه عراق و کردستان داشت.

نشریه نیوزیک در سال ٢٠١٤ با انتشار عکس بزرگی از اونوشت: «اول با آمریکا میجنگید اکنون داعش را در هم میکوبد» در سوریه نیز تمام فرماندهی زمینی عملیات با علیعه گروههای تروریستی با سردار سلیمانی بود. درجایی که نیروهایی کشورهای غربی جرات هیچ گونه عملیات زمینی با تروریستها را نداشتند این حاج قاسم بود که با شهامتی بی نظیر و نبوغ نظامی خارق العاده نتیجه جنگها را به نفع ارتش سوریه و عراق برمیگرداند. موفقیت اکثر حمله های هوایی روسیه منوط و مشروط به ابتکار عمل های زمینی حاج قاسم بود به گونه ای که جان مگوایر افسر وقت سازمان سیا بازپس گیری شهر القصیر در نبرد القصیر را به دلیل استعداد وتلاشهای سردار سلیمانی میدانست. این پیروزی باعث شد تا ازسال ٢٠١٣ به بعد ارتش سوریه پی درپی مواضع بعدی تروریستها را منهدم وبازپس بگیرد. تجارب سردار سلیمانی در حضور در جبهه های مختلف زمینی از مرزهای شرقی ایران تا عراق وسوریه ولبنان عملا او را به نقطه ثقل و مرکز محور مقاومت تبدیل کرده بود. حتی حماس و گردانهای جهادی فلسطین نیز از رهنمودهای نظامی وی بهره مند میشدند. «یحیی السنوار» رئیس سیاسی از دو سال پیش ازحمایت همه جانبه سردار سلیمانی از حماس سخن گفت. او خرداد نیز دراجلاس بین المللی حمایت از انتفاضه ملت فلسطین در نوار غزه گفت: اگر حمایت های ایران نبود، مقاومت فلسطین به توانمندی های فعلی دست نمی یافت. دربیانیه گردانهای قسام پس از شهادت سردار سلیمانی نیز تاکیدشده است: «سردار سلیمانی حمایت های مختلفی از محور مقاومت کرد و بی شک نقش وی در این راه باعث شد وی به هدفی بزرگ برای اسرائیل و آمریکا تبدیل شود.» مجموع اقدامات خنثی ساز سردار سلیمانی باعث شده بود او به سدی نفوذ ناپذیر در منطقه در برابر زیاده خواهی های محور عربی غربی تبدیل شود و در توطئه ای هماهنگ به دنبال حذف وی از معادلات نظامی منطقه برآیند.

تبعات شهادت سردارسلیمانی

پس از روی کارآمدن ترامپ، کاخ سفید تلاشهای جدی تری برای تضعیف ایران در منطقه انجام داد. گستردگی محور مقاومت در سراسر منطقه آن چنان برای آمریکا گیج کننده بود که عملا حمله به شبکه پیچیده و گسترده مقاومت ناممکن می نمود.

بنابراین ترامپ که به سیاستهای بدون هزینه معروف است این رویکرد سیاسی خود را باعنصر سرعت ترکیب نمود و در ارزبابی اشتباه به دنبال حذف سردار سلیمانی برآمد. امیدواری آمریکا این بود که ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس باعث تضعیف حشد شعبی و کتائب حزب الله میشود. اما این اقدام در نتیجه ای معکوس تبعات بیشماری برای آمریکا و محور ضد مقاومت در سراسر منطقه خواهد داشت که بخش عمده آن غیر قابل پیش بینی و پیوسته است.

شورای عالی امنیت ملی دربیانیه قاطع روز گذشته اعلام نمود: جنایتکاران با انتقام سخت منتقمین خون سردار سلیمانی در زمان و مکان مناسب روبه رو خواهند شد.اولین و مهمترین تبعات این اقدام آمریکا تشدید آتش خشم و انتقام مردم منطقه علیه نیروهای آمریکایی خواهد بود. زیرا برخلاف بسیاری ازچهره های سیاسی و نظامی جهان، محبوبیت سردار سلیمانی تبلیغات رسانه ای نبود او از رسانه ها و مطبوعات دوری میکرد محبوبیت او خودجوش و واقعی به دلیل رشادتهایی بود که در حمایت از مردم منطقه از ایران تا عراق و لبنان وسوریه و فلسطین انجام داده بود. به گونه ای که تیتر اکثر خبرگزاریهای جهان به این واقعه اختصاص یافت و خبر شهادت او به سرعت به ترند جهانی تبدیل شد. «استفان والت» استاد مشهور آمریکایی با انتقاد از اقدام آمریکا در توییتی نوشت: «تصور کنید اگر یکی از دشمنان ما یکی از اعضای ستاد مشترک ارتش آمریکا، قائم مقام وزیر خارجه یا مدیر اطلاعات ملی ما را ترور می کرد، چطور واکنش نشان می دادیم؟ تمام رهبران مشهور دنیا نسبت به ترور سردار سلیمانی واکنش نشان دادند.«همچنین وزارت دفاع روسیه در بیانیه ای ضمن اشاره به تاثیر مثبت سردارسلیمانی در مبارزه با داعش هشدار داد «: تنگ نظری آمریکا در رابطه با کشته شدن ژنرال قاسم سلیمانی موجب بحرانی شدن ناگهانی وضعیت سیاسی و نظامی در منطقه خاورمیانه و نتایج منفی جدی برای امنیت بین المللی گردیده است.» سناتور «کنستانتین کاساچف» رئیس کمیته امور خارجی سنای روسیه نیز روز جمعه در واکنش به ترور سردار «قاسم سلیمانی» گفت: این خبر سختی بود که حاکی از درگیری های جدید شیعیان با آمریکاییها در عراق است. قطعا از این به بعد امنیت رژیم صهونییستی نیز با مخاطره جدی روبرو میشود. مقامات امنیتی و سیاسی این رژیم نیز به این مخاطرات آگاهند؛ نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهونیستی سفر بسیار مهم خود به یونان جهت عقد قرارداد گازی را نیمه کاره رها کرد و به سرزمینهای اشغالی بازگشت. وزارت دفاع اسرائیل در یک پیام توئیتری خبر آماده باش کامل نیروهای نظامی کشورش را اعلام کرد و نوشت: «با توجه به وضعیت، تصمیم گرفته شد که منطقه کوه حرمون (جبل الشیخ) امروز برای بازدید تعطیل باشد.» همچنین گردان های قسام آمادگی خود برای انتقام را اعلام نمودند.از همه مهمتر پایگاههای آمریکا درسراسر منطقه پس از ترور سردار سلیمانی به شدت ناامن میشوند. اگر چه آمریکا از ذکر تعداد و موقعیت این پایگاهها خودداری کرده، اما تمام آنها و نوع آسیب پذیری شان برای نیروی قدس سپاه وبازوهای نظامی مقاومت کاملا شناخته شده است. آمریکا نیز به شدت نسبت به این مساله نگران است. مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا پس از این ترور به سرعت با مقامات روسی به صورت تلفنی گتگو کرد تاشاید از طریق روسیه از تبعات اقدام آمریکابکاهد. اوروز جمعه در مصاحبه با فاکس نیوز نیزگفت: ایالات متحده همچنان به کاهش تنش با ایران پای بند است اما برای دفاع از خود نیز آماده شده است.

پمپئو در راستای حمایت از پایگاهای آمریکا متطقه در سریعا به رایزنی با دولتهای میزبان پرداخت اما نهایتا این اقدام نخواهد توانست امنیت نیروهای آمریکایی را تضمین کند. «هاشم الحیدری» از رهبران جبهه مقاومت اسلامی در بغداد پس از خبر شهادت قاسم سلیمانی گفت: «پاسخی که به این جنایت خواهیم داد پاسخی از سر حکمت و دقت خواهد بود. انتقام ما یک شخص نخواهد بود. سردار سلیمانی رمز کل جبهه مقاومت بود.»اکرم الکعبی دبیر کل جنبش النجبای عراق نیزدر پیامی گفت:

«درد و حسرت ما از این واقعه به شور و خشم علیه دشمنان تبدیل می شود.» با توجه به روحیه ریشه دار مقاومت در منطقه، ترور سردار سلیمانی نه تنها باعث تضعیف محور مقاومت نخواهد شد بلکه از این زمان به بعد استراتژی مقاومت باتحولی بنیادین شکلی پچییده تر و غافلگیرانه تر به خود خواهد گرفت که اولین قربانی آن بازوهای فراسرزمینی ارتش آمریکاست.

بنابراین درآینده ای نه چندان دور ستون فقرات ارتش آمریکا در خاورمیانه شکسته خواهدشد.

نتیجه گیری

آمریکا سیاست های جدید خویش را برای پیشبرد منافع ملی این کشور در این منطقه بیشتر مبتنی بر ابزار های قدرت نرم، استفاده از قدرت هوشمند و ساز و کارهای دیپلماتیک قرار داده است تا از این مجرا هم از هزینه های ناشی از تعقیب منافع خود در خاورمیانه بکاهد و هم دستاورد های سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود را افزایش دهد.

در این راستا، اتخاذ راهکارهای متنوع سیاسی، اقتصادی و امنیتی جهت مدیریت و کنترل تحولات منطقه ای باید در دستور کار سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، ثبات سازی، تلاش در جهت ایجاد اجماع منطقه ای همسو با منافع جمهوری اسلامی ایران، خنثی سازی فشارهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی ایران از طریق افزایش شفاف سازی درسیاست خارجی و تعامل موثر و سازنده در چارچوب سازوکارهای موجود منطقه ای با استفاده از دیپلماسی فعال و چندجانبه می تواند به عنوان راهبردهای بلند مدت جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گیرد. از طرفی موج بیداری اسلامی فرصت کم نظیری را برای گسترش پیام انقلاب اسلامی وهنجارهای جمهوری اسلامی ایران در منطقه ایجاد نموده است. بنابراین، توجه مضاعف به این عامل مهم و تأثیرگذار، می طلبد با استفاده از ظرفیت های دولتی و غیردولتی، سازوکارهای مناسبی برای تقویت، کمک و هدایت بیداری اسلامی در منطقه ایجاد شود. با توجه به گستردگی منطقه آسیای غربی و جنوب غربی، تکثر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای، تنوع مسایل موجود در منطقه و وجود نهادهای تأثیرگذار داخلی، به نظر می رسد اجرای راهبردهای مطلوب در حوزه سیاست خارجی نیازمند نقش آفرینی بین المللی و اتخاذ سیاست بیطرفی فعال در قبال قدرتهای بین المللی، همزمان با اتخاذ راهبرد “موازنه سه بعدی قدرت” در عرصه منطقه ای با توجه به رقابت سه ژئوپلیتیک محور مقاومت (به رهبری ایران)، سلفی (به رهبری عربستان سعودی) و اخوانی (به رهبری ترکیه)، به منظور جلوگیری از بروز خلا قدرت در خاورمیانه خواهد بود.

حزب الله و همرنین حشدالشعبی در عراق و گروههایی نظیر بسیج مردمی سوریه و اتحاد آنها با مدافعان حرم از ایران و تیپ فاطمیون و زینبیون در مقابل داعش ایستادگی کرد و در نهایت با رشادت های فراوان در حالی که به گفته بسیاری از فرماندهان نظامی داعش تا پشت دروازه های کاخ ریاست جمهوری سوریه رسیده بودند و هیچ کی فکر نمیکرد که دیگر امیدی به شکست داعش باشد؛ سردار سلیمانی به همراه مدافعان حرم ایستاد و مانع از گسترش و ظهور بیشتر داعش در منطقه غرب آسیا(خاورمیانه) شد. در واقع، سردار سلیمانی از همه تجارب دفاعی -امنیتی خود بهره برده و درمنطقهای که از یک سو جنگهای نیابتی آن را احاطه کرده و از طرف دیگر مردم مظلوم تحت فشار و قتل عام استکبار جهانی قرار گرفته بودند، حاضر میشود و سه نقش اساسی را ایفا میکند: اولا از نیروهای متفرق اسلامی، جبهه مقاومت ساخت (انسجام محور مقاومت) و با جمع کردن سرمایه های کوچک، قدرت و سرمایه بزرگی ساخت که امروز میتواند مسیر قدرت اسلام را تضمین کند و نقشههای دشمنان را خنثی نماید؛ ثانیا با عمق بخشیدن به جبهه مقاومت، جریان عمیق فکری و عقیدتی در بین فرماندهان مقاومت و رزمندگان این جبهه ایجاد کرد؛ ثالثا با گسترش سطح جبهه مقاومت، رزمندگان و چهره های مجاهد و مقاوم، بصیر، انقلابی و شجاع با تفکر بیسجی و فرهنگ مبارزه با استکبار جهانی ایجاد کرد.

فهرست منابع:

١. حسینی، حسن (١٣٨٤)، نظم نوین جهانی در قرن ٢١، دموکراسی های غیر لیبرال یا لیبرال، تهران، نشر بی نا

٢. سلیمانی پورلک فاطمه (١٣٨٩) قدرت نرم در استراتژی خاورمیانه ای آمریکا، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

٣. صادقی احمد (١٣٨١) بازنگری مفاهیم و مبانی قدرت در روابط بین الملل، فصلنامه سیاست خارجی، سال شانزدهم، شماره ١.

٤. کیوان حسینی، سید اصغر (١٣٨٣) نرم افزار گرایی آمریکا در صحنه عراق، فصلنامه سیاست دفاعی، سال دوازدهم، شماره 48.

٥. دهقانی فیروزآبادی، سیدجلال. (١٣٨٨). سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران. تهران: سمت.

٦. -مشیرزاده، حمیرا. (١٣٨٥). تحول در نظریه های روابط بین الملل. تهران: سمت.

٧. زهرایی، مصطفی (١٣٩٠)، “ایدئالیسم واقعگرا: مبنای عمل دولت اوباما در خیزش های خاور میانه “، فصلنامه سیاست خارجی، سال سوم، شماره چهارم، زمستان.

٨. طباطبایی سید محمد (١٣٨١) سیاست خارجی آمریکا، دکترین ها، تهران: دبی اسدی علی و طهمورث غلامی (١٣٩٠)، واکاوی بنیادگرایی اسلامی در خاور میانه، اطلاعات سیاسی اقتصادی، سال بیست و پنجم، شماره ٢٨٣.

٩. افتخاری اصغر (١٣٨٧)، دو چهره قدرت، در قدرت نرم: سرمایه اجتماعی، تهران: دانشگاه امام صادق و پژوهشکده مطالعات و تحقیقات بسیج.

١٠. بیگی مهدی (١٣٨٨)، قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران، تهران: دانشگاه امام صادق.

11. Kurth James (٢٠٠٥) “Global Threats and American Strategies: From Communism in 1955 to Islamism in 2005”, Orbis,Vol. 49 Issue 4

 .


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

آیات مرتبط با رخدادها؛ تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه

پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به مدینه، با انجام اقدامات اساسی، منعقد کردن پیمانهای …