به گزارش ایکنا، نشست «شجاعت زیستن؛ رهیافتی الهیاتی» با ارائه رسول رسولیپور، عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی عصر امروز، 6 آذر در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
شجاعت یکی از چهار فضیلت بزرگ نزد یونانیان بوده است؛ در کنار فضیلت حکمت، شکیبایی و عدالت. یک بحثی هم داشتند مبنی بر اینکه کدام یک از این چهار تا فضیلت امالفضائل است. رویکرد فیلسوفان یونان حکمت است یعنی حکمت امالفضائل است و بر باقی فضائل حاکم است یعنی ما باید شکیبایی و عدالت را در سایه حکمت تمرین کنیم.
شجاعت در جمهوری افلاطون به عنصری از روح مربوط است که میان فکر و حس جای دارد. ارسطو در اخلاق نیکوماخوس میگوید انسان شجاع برای آنچه شرافتمندانه است عمل میکند و شجاعت عبارت است از عمل به آنچه ستودنی است و رد کردن آنچه خوارشدنی است.
قدیمیترین متنی که به شجاعت پرداخته است رساله لاخس است که سقراط در آن از افراد حاضر در جلسه درباره شجاعت سؤال میکند و یکی از سرداران آتنی میگوید بزرگترین آزمون شجاعت آمادگی انجام بزرگترین ایثار یعنی فدا کردن جان خویش است. نیچه در «چنین گفت زرتشت» توضیح میدهد تعریف شجاعت مخدوش شده که به جنگ و سربازی تحلیل شده است؛ شجاعت معنای وسیعتری دارد و انسانهایی که اراده میکنند موجودیت خود را تأیید و در زندگی خرج کنند و در خلال مشکلات چارهای بیندیشند، این انسانها شجاع هستند. پس نیاز نیست شجاعت را در میدان رزم محصور کنیم.
بزرگترین شجاعت، شجاعت در زیستن است
شاید شجاعت در زندگی مفهوم مبهمی باشد و نتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم. در این گفتوگو مقداری با این مفهوم آشناتر میشویم و پی میبریم که بزرگترین شجاعت، شجاعت در زیستن است. رواقیون باور داشتند انسانهایی شجاعت زیستن دارند که شجاعت مردن داشته باشند و باید انسان فرهیخته به حدی برسد که برایش علی السویه باشد بزید یا بمیرد. برخلاف همه نظراتی که نسبت به خودکشی منفی است رواقیون خودکشی را بالاترین مرحله یک انسان فرهیخته میدانستند که زندگی خود را فربه کرده و برایش علی السویه است بماند یا بمیرد ولی ما خودکشی را از افرادی میبینیم که از زیستن ترس دارند و تهی شدند ولی جالب است رواقیون برخلاف همه مکاتب فلسفی، خودکشی را یک فضیلت میدانستند.
سه اضطراب وجودی انسان از نظر تیلیش
من بعد از این مقدمه میخواهم بخشی از کتاب «شجاعت بودن» پل تیلیش را توضیح دهم. تیلیش در این کتاب درباره اضطرابهای وجودی انسان صحبت میکند و از سه اضطراب سخن میگوید: «سرنوشت و مرگ»، «پوچی و بیمعنایی» و «گناه و محکومیت». این سه اضطراب اضطرابهای وجودی هستند. وقتی کسی نزد رواندرمانگرها میرود و میگوید اضطراب دارم، آن را تحلیل به ترس میکنند و مسئلهای از آن میسازند که باید درمانش کنند در حالی که تیلیش توضیح میدهد اضطراب وجودی درمانشدنی نیست، فهمشدنی است.
از نظر تیلیش انسانیت ما به اضطراب مرگ است و اگر کسی این اضطراب را ندارد انسان نیست. همچنین احساس بیمعنایی نشانه زنده بودن ما است و کسی که احساس میکند زندگیاش معنا ندارد، نبض حیاتش میزند. همچنین بحث گناه و محکومیت. در اینجا تیلیش توضیح میدهد کاری که روانشناسان میکنند این است که این اضطرابها را به ترس تحلیل میبرند ولی کار فیلسوف این است این اضطرابها را تبیین کند و نشان دهد این اضطرابها چقدر مهم است. ما نیازی به حذف اضطراب مرگ و بیمعنایی نداریم و اتفاقاً باید با اینها روبرو شویم و راجع به آنها گفتوگو کنیم تا بفهمیم تفاوت زندگی بامعنا و زندگی بیمعنا چقدر است.
نکته دیگر بحث گناه است. مفهوم گناه نزد رواندرمانگران، یگ حس منفی است که سعی میکنند با قرص آن را درمان کنند. بین احساس گناه و گناه وجودی فرق است. گناه وجودی یا حس گناه وجودی همان اضطراب وجودی است که انسان چه دستاوردی در زندگی خودش داشته و بداند چه میکند. آنچه از نظر روانشناسان منفی است احساس گناه است ولی نیچه از یک گناه وجودی صحبت میکند یعنی آنچه استعدادش را داریم شکوفا نکنیم. به ما فقط زندگی داده نشده بلکه زندگی از ما پرسیده میشود. این سؤال نیاز نیست از ناحیه خداوند باشد بلکه بزرگترین قاضی این اضطراب، وجدان خود ما است. من چقدر در زندگی مسئولیت به خرج دادم. سیدحسین نصر یک فصل درباره این مسئله به عنوان نشانه انسان مسلمان بحث کرده و توضیح داده که ما در قبال زندگی مسئول هستیم.
تیلیش نکته جالبی میگوید و آن بحث از شجاعت و مشارکت است. عنوان چالشی آن این است «شجاعت از دیگران بودن». ما فکر میکنیم همه مسائلمان را میتوانیم حل کنیم و انسان شجاع را چنین فردی میدانیم ولی خود این یک شجاعت است که ما به صورت تیمی کار کنیم. در رهیافت الهی که میخواهم راجع به آن صحبت کنم، اگر از شجاعت در زیستن صحبت کنیم ممکن است خود را بینیاز از دیگران بدانیم و فکر کنیم شجاعت در زیستن یعنی هر تصمیمی گرفتیم درست است و باید به آن متعبد باشیم در صورتی که در الفبای اخلاق شما میآموزید شجاعت یک حد وسط و حد اعتدال تهور و ترس است.
پس ممکن است بحث شجاعت در زیستن عدهای را دچار خودکفایی کند و خود را از مشارکت بینیاز ببینند. این طرف کسانی هستند که باور دارند شجاعت در زیستن باید در چارچوب باشد و انسان در جایی تهور انجام ندهد و خودش را در ضوابط قرار دهد. عدهای از فیلسوفان در عین حال که به چارچوبهای اخلاقی و شرعی پایبند هستند اما مناطقی را میشناسند به نام منطقه الفراغ.
یک نگاه این است زندگی انسان مؤمن باید تماماً ضابطهمند باشد و منشأ همه رفتارهای ما باید بر اساس حکم قانونی و شرعی باشد. برخی علمای جسور ما مثل سیدمحمدباقر صدر قاعده منطقه الفراغ را مطرح میکنند. پیش از ایشان افرادی مثل علامه نایینی درباره این مسئله صحبت کردند. خیلیها اعتقادی به منطقه الفراغ ندارند و از نظر آنها رهیافت یک نفر در شجاعت ورزیدن در زندگی این است شجاعت را در چارچوبی که به او گفته شده انجام دهد، انگار منطقه الفراغ وجود ندارد. این در حالی است که بسیاری از کارهای ما مباح است و خودمان میتوانیم اراده کنیم، تصمیم بگیریم و خودمان تعقل کنیم.
انتهای پیام
منبع